( اطلاعات جادویی ) information magick
The web for information این وب برای آشنایی دوستان در جهت کسب اطلاعات متافیزیکی و جادویی می باشد. metaphysical and magical is familiar friends.
ماهیت سوابق آکاشیک
ادگار کیسی، غیبگوی خفته
Ads by OffersWizard×از آنجا که کیسی همه ی این اطلاعات را در حالت خواب هیپنوتیکی به دست می آورد او را غیب گوی خفته سرتاسر کائنات همواره مملو از سیاله مرموزی بوده است موسوم به آکاشا یا اثر (اثیر) که همیشه در حال حرکت می باشد و همه چیز از آن به وجود آمده و بآن باز میگردد. meditation-abarnoor-style.ir
جمعه 21 شهريور 1393برچسب:سوابق آکاشیک یا کتاب زندگی جهان, :: 1:12 :: نويسنده : آتش ارژنگ، ارتنگ یا آردهنگ نام نگارنامه یا کتاب مصوری است که توسط مانی یکی از پیامبران ایرانی در سده ۳ میلادی و در دوره ساسانیان خلق شده و او بهموجب آن ادعای پیامبری کردهاست. وی در این کتاب برای نشان دادن آموزشهای بنیادین خود و عقایدش درباره نظام خلقت از نقاشی استفاده کردهاست تا فهم عقاید او برای پیروانش آسان باشد. در واقع این نقاشیها درونمایهٔ متن کتاب دیگر مانی به نام انجیل زنده را به تصویر کشیدهاند. در این تصاویر دو جهان روشنی و تاریکی و همچنین آفرینش جهان کنونی به نمایش درآمده بودند. وی همچنین تفسیری بر آن نوشته بود که آردهنگ وِفراس نام داشت. به رغم اشاعه شگرف یک سنت هنری از سوی مانویان، امروز هیچ یک از اسناد هنری مانوی از میانرودان و مصر، که دو مرکز مهم آیین مانوی در آغاز سدههای ظهور آن بهشمار میرفتند، بهدست ما نرسیدهاست، اگرچه نسخهای از ارژنگ تا سده ۱۱ میلادی در کتابخانه غزنی وجود داشتهاست. تنها نقاشیهایی که امروز از پیروان مانی باقی مانده دیوارنگارهها و مینیاتورهایی است که بیشترشان در بین سدههای ۹ تا ۱۲ میلادی و در درخشانترین دوره شهریاری اویغورهای مانوی خلق شدهاند و از تورفان ناحیهای در آسیای مرکزی واقع در غرب چین بهدست آمدهاند. نقاشیهای تورفان در عین آنکه نگهدار یک سنت است، ویژگیهای بومی را نیز پذیرفتهاست. مینیاتورها و خوشنویسیهای تذهیبشده تورفان اکنون در موزه هنر هندی برلین نگهداری میشوند. این نقاشیها تنها گوشه باریکی از خلاقیت هنری این کیش جهانی از میانرفته را باز مینمایانند. میرخواند آورده که بنا به روایات ایرانی، مانی پیش از آنکه نگارنامه خود را به پایان برد، یک سال در غاری به سر برد. پس از آن، اثری درآورد که هرکس را که بدان مینگریست، متحیر میکرد. مانی مدعی بود که آن را همچون برهان نبوت خود از آسمان آوردهاست. از این اثر همراه با دیگر کتابهای نوشتهی مانی، در متون پارتی یاد شده است. ارژنگ در نوشتههای قبطی مانوی، Eikon خوانده شده و از تصویر (eikon) مانی که در جشن بما (Bema) بر تختی پیشاروی جماعت مؤمنان قرار داده میشد، مشخص و متمایز گردیده است. به این کتاب، همچنین با عنوان دربردارندهی تصاویری از داوری نهایی آخرت، اشاره گردیده است. در نوشتهای چینی، "چکیدهی آموزهها و شیوههای تعلیم مانی، بودای روشنی"، «Men-ho-i بزرگ» خوانده شده (براساس پیشنهاد امیل بنونیست، از صفت bungahig* و آن هم از bungah پارتی به معنای "بنیان، شالوده" برگرفته شده) که به صورت «نقاشی دو اصل بزرگ» ترجمه و تفسیر گردیده است و ظاهراً اشاره به کتاب ارژنگ دارد. برای ریشهشناسی واژهی پارتی Ardahang (= ارژنگ)، شدر (H. H. Schaeder) واژهی پارسی باستان arta-thanha* (ارته-ثنه) به معنای "پیام راستی" را پیشنهاد کرده که با «بُشر الحق» عربی ذکر شده در کتاب «فهرست» ابن ندیم، مطابق و مترادف است. اما راه حلی که عموماً پذیرفته باشد، هنوز یافته نشده است (این واژه شاید به معنای "نقاشی" باشد، اگر hang- را برگرفته از ریشهی ایرانی کهن -thang به معنای "نقاشی کردن" بدانیم). در ادبیات فارسی نو، این واژه به چندین شکل کمابیش تحریف شده باقی مانده است: ارژنگ، ارتنگ، ارجنگ، ارسنگ، ارهنگ، ارغنگ، تنگ، چنگ. خود نگارههای این کتاب گم شدهاند اما پارهای از تفسیرهای پارتی اردهنگ (Ardahang) شناسایی گردیده است. جالب آن که در روایات تاریخی متأخر اسلامی، از مانی، مشخصاً و اختصاصاً به عنوان بنیانگذار یک دین یا یک شخصیت بزرگ دینی یاد نشده، اما از وی به طور ممتاز و برجستهای، به عنوان یک هنرمند سخن رفته است. در تصویر ارائه شده از مانی در این روایات، انگارهی مانی نقاش چیره و غالب است. البته این گونه روایات به لحاظ تاریخی، تا اندازهای مبتنی بر گرایش و علاقهی مشهور مانویان به نشر کتاب، نوشتار و نگارهها، اما به ویژه مبتنی است بر خود کتاب اردهنگ مانی – که تصور نقاش بودن مانی را القا کرده است. برپایهی دادههای متون تاریخی ایرانی، اردهنگ اثر استثنایی و فوقالعادهای بود و با مهارت و استادی بینظیر، و صورتها و کیفیات شگرفی ترتیب داده شده بود. گفته شده است که نسخهای از کتاب ارژنگ در اواخر سدهی یازدهم میلادی در غزنه، هنوز موجود بوده است ("بیان الادیان" ابوالمعالی، ۱۰۹۲ م.؛ میرخواند، سدهی ۱۵/ ۱۶م.). در شاهکار فردوسی و در حماسهی داستانی فخرالدین اسعد گرگانی، «ویس و رامین» (سدهی ۱۱م.)، مانی – خالق ارژنگ – نقاشی بزرگ از چین توصیف شده است (شاهنامه، ed. J. Mohl, V, pp. 472-75؛ ویس و رامین، ویراستهی م. محجوب، تهران، ۱۹۵۹، ص ۳۲، ۲۸۷). این شهرت و معروفیت آن گونه بود که «مانی» اصطلاحی شد برای خطاب به هر نقاش پرآوازه و برخوردار از تواناییهای استثنایی هنری .
جمعه 20 شهريور 1393برچسب:کتاب ارژنگ مانی, :: 23:59 :: نويسنده : آتش اَوِستا نام فراگیر مجموعهٔ کهنترین نوشتار و سرودههای ایرانیان است، که همانا دانشنامهٔ ایرانیان بوده و در روزگار باستان بیست و یک نسک (کتاب) داشته و هماکنون دارای پنج بخش است. بخشهای اوستا بر این پایهاند: یَسنه که سخنان زرتشت٬ شناخته شده با نام گاهان در آن گنجانده شده، یشتها (سرودهای نیایشی)، وندیداد، ویسپرد و خردهاوستا.
مجموعه كتب مقدس يهود كه به اختصار« تَنَخ» ناميده مي شود، دربردارنده كتابهايي است كه از طريق مُشِه رَبِنو (حضرت موسي) و ديگر پيامبران الهي به ما یهودیان رسيده و ريشه هايي بس عميق در روح و روان ملت ما دارند، به حدي كه شالوده و اساس معتقدات اخلاقي، رسوم اجتماعي و ايمان يهوديت را تشكيل مي دهند و بدون آنها زندگي و حيات ديني مفهومي ندارد. همه مطالب اين كتابها و حتي نحوه جمله بندي، گزينش واژه ها، حروف و غيره را خداوند متعال به انبيا الهام فرموده است. يهوديان سراسر دنيا اين كتب را مقدس، آسماني و غیر قابل تغییر و تحریف شمرده و به تعاليم آنها كه اصول بنيادين يهوديت است، اعتقاد راسخ دارند. در واقع، هيچ کدام از گروه های يهودي نمي توانند نسبت به اين کتب، بي تفاوت باشد. تَنَخ يا كتب مقدس يهود، مجموعه اي 24 جلدي و داراي بخشهاي زير است:
الف) تـورا (تورات) : تـورا به معناي «شريعت» يا «قانون» و مهمترين قسمت تنخ است كه از جانب خداوند توسط مشه ربنو به ما ابلاغ شده و متشكل از 5 سِفِر (جلد) است. آنها عبارتند از :
تـورا با آفرينش جهان آغاز مي شود و با مرگ مُشِه (حضرت موسي) پايان مي يابد. اين كتاب گاه با بيان تاريخچه، داستان و نحوه زندگي پيامبران و گاهي هم با بيان صريح اوامر و نواهي، راه زندگي صحيح را به ما مي آموزد. نيز همه دستورها و فرمانهايي كه يك يهودي موظف به اجراي آنهاست (613 فرمان)، از آن نشأت گرفته اند. تـورا راهنماي يهوديان در تمام امور زندگي (در زندگي خصوصي، حيات اجتماعي و اجراي مراسم مذهبي) است. قوانين آن، زندگي زناشويي را مقدس و مُنزه نگه مي دارد، به والدين مي آموزد كه چگونه فرزندانشان را تربيت كنند و به فرزندان ياد مي دهد كه در برابر والدينشان چگونه رفتار نمايند. افزون بر دستورهاي مذهبي، اخلاقي و اصول خانواده، قوانين قضايي و حقوقي؛ مانند قانونهاي مربوط به مالكيت، وراثت، پرداخت غرامت و خسارت، بدهكاري و غيره نيز در تـورا است. اين كتاب آسماني به انسان مي فهماند كه همنوعان خود را دوست بدارد و با آنها در صلح و آرامش زندگي كند. همچنين داراي فرمانهايي است كه به ما مي آموزد چگونه با خواندن نمازها، دستگيري از مستمندان و توبه كردن از اعمال ناپسند به خداوند احترام بگذاريم. اعياد ذكر شده در آن ما را به تاريخ گذشته خود پيوند مي دهد و به خداوند نزديكتر مي گرداند. از تـورا مي آموزيم كه چگونه از دنيا لذت مشروع برده و هدف عالي آفرينش را دنبال كنيم، جلال خداوند را در همه جا احساس كرده و وجود او را پيوسته شاهد و ناظر بر اعمال خويش بدانيم. انسان همواره از كلمات تـورا الهام گرفته و قوت قلب يافته است. هنگامي كه شادمان است، با سپاسگزاري و دلخوشي به تـورا روي مي آورد. تـورا را مشه به بني اسرائيل طي 40 سال (2488-2448 عبري) اقامت در بيابان آموزش داد كه داراي 5845 پاسوق (آيه) و 187 فصل می باشد. و این 187 فصل را به 54 پاراشا(بخش هفتگی) تقسیم کرده اند و هر هفته در روز شبات يك یا دو پاراشا از روي تورای کاشر(معتبر) (تورايي كه بر پوست حيوان حلال گوشت و با دست نوشته شده) قرائت مي شود كه ما بدين وسيله در طول يك سال، حداقل يك بار تـورا را به طور كامل مي خوانيم تا تعاليم آن را فراگرفته و اجرا نماييم . پنج جلد تورایی که به زبان عبری مورد استفاده قرار می گیرید. در سراسر دنیا یکسان بوده و در این زمینه مطلقاٌ گونه گونی وجود ندارد. طبق روایت تورات(دواریم فصل 31 آیه 9) حضرت موسی در زمان حیات 13 نسخه کامل از تورات بقلم خود نوشت و پیش از مرگ یک نسخه به عنوان شاهد در کنار صندوق عهد خداوند قرار داد و یک نسخه کامل را نیز به هر یک از دوازده سران اسباط بنی اسرائیل داد شد . بنابراین در طول تاریخ هیچ کدام از اسباط نمی توانستند تغییراتی بر روی نسخه خود بدهند. چراکه بدلیل وجود 12 نسخه دیگر، براحتی تغییرات، افشاء می شده است. تا بامروز ترجمه های بسیار زیادی از تورات مقدس ارائه گردیده است ترجمه ی حاضر توسط دوتن از اساتید برجسته ایرانی کلیمی (مرحوم حاخام موسی زرگری و آقای ماشاالله رحمانپور صورت گرفته که در سال 1361 در ایران انتشار یافته است. و چندین نوبت در خارج کشور تجدید چاپ شده است و این ترجمه توسط کارشناسان کمیته ی فرهنگی انجمن کلمیان ویرایش گردیده است. Ads by OffersWizard×مقدمه مترجمین:
دانلود با لینک مستقیم:
انجیل متی
انجیل مرقس انجیل لوقا انجیل یوحنا
میوه اژدها Pitaya (سایر اسامی: پیتایا، پیتاهایا، هو لونگ گو، گلابی توت فرنگی، نانتیکافروت یا تان لانگ) به میوه چندین نوع کاکتوس اطلاق میشود. این میوه بومی مکزیک و آمریکای مرکزی و جنوبی است و در ضمن در کشورهای آسیای جنوب شرقی همچون ویتنام، تایوان، جنوب چین، جزیره اکیناوا (ژاپن)، فیلیپین و مالزی هم کشت میشود، و در اسرائیل نیز موجود است. میوه اژدها تنها در شب شکوفه میکند؛ شکوفههای آن بزرگ و سفید هستند و معمولاً «گل شب» یا «ملکه شب» نامیده میشوند. خصوصیات : این میوه در پنج رنگ وجود دارد که بسیار آبدار هستند و هر رنگ طعم و مزه مخصوص به خود را دارد. دانههای درون این میوه مانند سیاه دانه هستند و از کاشت و پرورش آنها میتوان درخت جدیدی بوجود آورد. درختی که این میوه از آن بوجود میآید پیتایا نام دارد که ۳۰ تا ۵۰ روز بعد از شکوفه دادن میوه میدهد و در بعضی حالات ۵ تا ۶ بار در سال میوه میدهد. رشد میوه اژدها
کاکتوس که میوه اژدها میدهد میتو.اند بین چند اینچ رشد کند در مدت ۲۰ دقیقه. بهترین آب و هوا برای رشد ، آب و هوای گرمسیری است. گرمسیری یا خشکی که ۲۰-۲۵ میلی لیتر در سال بارندگی داشته باشد تا بتواند با افزایش درجه حرارت مقابله کند. اگرچه آنها دوست ندارند بیش از حد مرطوب باشند. دوره های طولانی آب و هوای سرد میتواند گیاه را از بین ببرد. با اضافه کردن مواد آلی و مواد غذایی به خاک خوب رشد میکنند حتی میتوانند با ریشه های هوایی هم رشد کنند. انتشار کاکتوسها برای میوه اژدها از دانه های موجود در میوه برای انتشار دادن آن استفاده میشود. در گلادان حاوی کمپوست ریگدار، دانه را در گلدان محصور به کیسههای پلی اتیلن می کاریم و آب می دهیم. بعد از دو هفته با مراقبت، نهال شروع به رشد میکند. در ابتدا دو برگ ظاهر میشود. از این نقطه به بعد ساقه خاردار شروع خواهد شد بین مرکز این برگها. برگها پس از چند ماه از بین میروند. خواص درمانی : میوه اژدها دارای انواع ویتامینها است و در جلوگیری از سرطان روده بزرگ و دیابت موثر است. همچنین سرشار از املاح معدنی است که باعث کاهش کلسترول و تنظیم فشار خون میشود. مصرف دائم آن میتواند آسم و سرفههای شدید را بهبود دهد و از خاصیت آنتی اکسیدان بالایی بر خوردار است. ▪ این میوه که منبع خوب آنتی اکسیدان است از فعالیت رادیکال های آزاد که باعث بروز سرطان و بیماری های دیگری می شود، جلوگیری می کند.
بخشد.
▪ مصرف منظم این میوه به کاهش وزن کمک می کند.
رنگهای میوه : این میوه در ۵ رنگ وجود دارد: رنگ میوه سفید با پوسته قرمز رنگ میوه قرمز با پوسته قرمز رنگ میوه سفید با پوسته زرد (کمیاب) رنگ میوه صورتی با پوست قرمز رنگ میوه سفید با پوست صورتی از میوه این درخت مربا و شربت هم درست میکنند و شربت درست شده از این میوه دراگونیتی نام دارد. این میوه در صورت خراب شدن همانند موز و سایر میوههای گرمسیری ابتدا لکههای قهوهای پیدا کرده و سپس سیاه میشود. Pitaya معمولا به عنوان میوه اژدها نامیده می شود. این میوه بسیار زیبایی است که گل های خیره کننده و یک شکل و رنگ شدید است. میوه اژدها است که معمولا به رنگ قرمز تیره، هر چند برخی از انواع این میوه به رنگ صورتی یا زرد هستند. پوست میوه اژدها، پوست نازک می باشد. پوست معمولا پوشیده از فلس، و مرکز این میوه از پالپ قرمز یا سفید، مزه شیرین ساخته شده است. جنوبی آمده اند. فرانسوی ها به میوه اژدها به ویتنام بیش از صد سال پیش آورده شده است. میوه اژدها بیشتر در خانوادههای ثروتمندان خورده می شده است. در حال حاضر، میوه شکوفا را در ایالت های آمریکا مانند تگزاس و در مکزیک و دیگر کشورهای آمریکای جنوبی از جمله آرژانتین و پرو نیز افزایش یافته است. سانتی متر تا بیست فوت (حدود شش متر) رشد می کنند. در مناطق گرم با بارش سنگین شکوفا می شود. دوره سرما بوته، کشتن را دوست دارد و درجه حرارت بالا که در کشورهای گرمسیری یافت. در این زمان اتفاق می افتد اجازه می دهد تا به ظهور میوه. گل میوه اژدها دارای عطر و بوی بسیار زیبا، و می تواند هوا شب هر جا که گیاه رشد می کند را پر کنید. است. میوه اژدها سرد خوشمزه است و می تواند در آب میوه و سالاد میوه خدمت کند. آنها همچنین می توانند به الکل اضافه شده و یک نوشیدنی بسیار خوشمزه شود. میتوان مثل گاز گرفتن یک سیب و یا خوردن آب انار از مرکز آن را خورد.
میوه اژدها بهتر است خام یا پخته خورده شود؟ معمولاً آن را سرد میخورند . با یک قاشق داخل آن را درمیآورید طعم شیرین و خوشمزه ای دارد. دادن گوشت آن از طریق آبمیوه گیری و یا می توان آن را به شراب تخمیر شده اضافه کرد.
میآمد. اگر اژدها کشته میشد میوه میشد و با جمعآوری میوه آن را به امپراطور هدیه میکردند و به عنوان یک گنج محسوب میشد. سربازانی که پیروز میشدند از گوشت اژدها بخورند قدرتمند میشدند.
زالزالک و یا کویج با نام علمی Crataegus aronia یکی از گیاهانی است که در ایران از جمله در بلندی های بالای 2500 متر در استان کهکیلویه و بویراحمد، استان اصفهان به خصوص شهرستان نجف آباد می روید. این گیاه دارای دو نوع سفید و قرمز می باشد. بد نیست بدانید در شمال ایران گونه های وحشی زالزالک به شکل خودرو در جنگل ها می روید که به آن " ولیک" می گویند. این میوه اگر چه جثه ای کوچک دارد ولی بسیار پُرفایده و مغذی است و به رنگ های زرد و نارنجی در اکثر نواحی معتدل می روید. رسیده ی این میوه، شیرین، گوشتی و دارای هسته های زرد رنگ فراوان است که اگر با احتیاط مصرف نشود هسته های آن می تواند قاتل دندان های شما باشد. خواص درماني هسته اي زالزالک -اگر آن را نرم بکوبيد و بخوريد، اسهال را برطرف مي کند؛ هم چنين از احتلام شبانه جلوگيري مي کند. خواص درماني گل زالزالک -هر روز 40 گرم از آن را در يک ليتر آب جوش دم کرده و بنوشيد، آثار مفيدي در تنظيم فشار خون دارد؛ ضعف قلب را برطرف مي سازد؛ آنژين را درمان مي کند؛ براي درمان ورم آئورت مفيد است؛ اختلالات عصبي از جمله نگراني، بي خوابي، سرگيجه، احساس صدا در گوش و نظاير آن را درمان مي کند.
بنوشيد، ضد اسپاسم است. همچنين داروي مفيدي براي دوران يائسگي به شمار مي رود.
سازد. خواص درماني برگ زالزالک -50گرم از آن را در يک ليتر آب بجوشانيد و پس از خنک شدن روزي سه بار آب آن را در دهان بگيريد. برفک دهان را برطرف مي سازد و آبسه لثه را نيز باز مي کند. اگر در گلو غرغره کنيد. درد گلو و آنژين را درمان مي کند.اگر به پوست بماليد پوست ظريف شده را درمان کرده و سالک را رفع مي کند. زالزالک و دیابتنتایج یک پژوهش نشان داد: مصرف خوراکی زالزالک در دیابت قندی باعث کاهش گلوکز و LDL کلسترول سرم می شود. این مطالعه با اثر مصرف خوراکی سرشاخه ی زالزالک بر غلظت گلوکز و لیپیدهای سرم و تراکم سلول های بتا در موش های صحرایی دیابتی بررسی شد. یافته های این مطالعه حاکی است در گروه دیابتی درمان شده با گیاه، غلظت گلوکز سرم به طور معنی دار در هفته های سوم و ششم کمتر از گروه دیابتی بود. کاهش سطح گلوکز و لیپیدهای سرم در بیماران دیابتی با استفاده از گیاهان دارویی از اهمیت زیادی برخوردار است. خلاصه ی این پژوهش در مجله ی غدد درون ریز و متابولیسم ایران انجام شد.
دیگر خواص زالزالکاین میوه به علت غنی بودن از اسید تارتاریک و اسید مالیک نیز در مواقع کم خونی و سل اثر نیکویی دارد. زالزالک به دلیل آن که دارای مقدار زیادی تانن است بسیار قابض بوده و می توان آن را جهت درمان اسهال های خونی به کار برد. البته نوع کوهی آن قابض تر از سنجد است و از خونریزی معده نیز جلوگیری می کند. رنگ زرد و صورتی این میوه در بدن تبدیل به ویتامین A می شود و اشتها را زیاد می کند. البته این میوه را وقتی که کاملا رسیده و رنگ انداخته مصرف کنید تا دچار ناراحتی های گوارشی ناشی از خام بودن میوه نشوید. زالزالک اگر به خوبی خشک شود تنها مقداری از ویتامین C ی خود را از دست می دهد ولی دیگر ترکیبات شیمیایی خود را حفظ می کند. لذا برای نگهداری زالزالک خشک باید آن را در محلی که هوایش دائما عوض می شود نگه داشت. البته در مقایسه، میوه ی تازه ی زالزالک اثرات نیکوتری دارد و می تواند به ازدیاد شیر مادران شیرده و افزایش کیفیت آن بیفزاید.
معده بسيار توصيه مي شود. مهم ترين اثر زالزالك روي قلب، تنظيم كردن حركات نامنظم آن است و از تپش قلب و ضربان شديد آن جلوگيري مي كند.
شود. همچنين زالزالك در درمان آنژين و تصلب شرايين(سفت شدن ديواره رگ ها) بسيار كاربرد دارد. خاصيت آنتي اكسيداني عصاره ي زالزالك مكمل غذايي مقوي عمل كرده و در تنظيم وزن، گلوكز خون و التهاب نقش داشته باشد. بالايي از مواد آنتوسيانين، بسيار مفيد است و در رنگ هاي مختلف اين ميوه آنتوسيانين هاي زياد و متفاوتي يافت مي شود كه دانه هاي زالزالك را از فشار اكسايشي نور خورشيد حفظ مي كنند. مي كند. مثبت مي گذارد و اين تاثير به دليل خواص ضد التهابي ماده ي آنتوسيانين موجود در آن است، به طوري كه ثابت شده بسياري از بيماري ها به دليل التهاب هاي كنترل نشده اي است كه دامنگير ما مي شود. دادند كه از پيش مبتلا به ديابت بودند. گروه آب خالص و به گروه دوم مخلوط آب و عصاره ي زالزالك دادند و اين كار را تا 6 ماه ادامه دادند و وزن و چربي بدن، قند خون و شاخص هاي مولكولي التهابي آن ها را مورد بررسي قرار دادند. گروه ديگر، از كاهش وزن بيشتر، چربي كم تر ، قند خون و تر يگليسيريد پلاسماي پايين تر و چربي LDL كم تري برخوردار بودند. مشكلات التهابي را كاهش مي دهد. اكسيداني آن ها تغيير مي كند. ميوه هاي قرمزرنگ داراي اثر قوي، صورتي اثري ضعيف و زرد اثر ضعيف تري دارند. حركات نامنظم قلب را تنظيم مي كند. لذا دم كرده ي آن براي درمان بيماري هاي مزمن قلب استفاده مي شود.
-ميوه آن محرک، قابض، ملايم، مقوي معده، مفتح و باز کننده گرفتگي ها است. هم چنين براي درمان قولون و ورم قولون و التهاب امعاء و تنظيم عمل روده مفيد است.
-اعصاب فرسوده را آرام مي سازد.
کنيد و هر روز يک چهارم آن را بخوريد، اسهال خوني را بند مي آورد.
مي کند؛ براي درمان بزرگ شدن قلب مفيد است؛ ضربان قلب را متعادل و مرتب مي کند؛ ضعف قلب را برطرف مي نمايد.
را برطرف و فشار خون را درمان مي کند.
پوست بماليد؛ لک هاي سرخ را برطرف مي سازد. شنبه 15 شهريور 1388برچسب:زیباترین دانه های درختان, :: 12:19 :: نويسنده : آتش وات رانگ خونمتفاوت از تمام معابد بودایی جهان در چیانگ مای تایلند . ساخت این معبد از سال 1998 آغاز و در 2008 پایان یافت. یک معبد بودائی معاصر، رها از قیود و رسوم در چیانگ رای تایلند است.این معبد توسط چالرمچای کاسیتپیپات طراحی شده. ساخت آن در سال 1998 آغاز شده و امید است تا سال 2008 به پایان برسد. وات رانگ خون از دیگر معابد تایلند متمایز است، برای یوبوسوت آن (به زبان مقدس بودائیان: یوپوساتا؛ سالن اجتماعات موقوفه) رنگ سفید و شیشه های سفید در نظر گرفته شده. رنگ سفید مظهر پاکی لرد بودا؛ و شیشه سفید مظهر حکمت و خرد اوست، که "با جلای خاصی در سراسر گیتی و کره خاکی درخشان است."
در بانکوک بیش از ۲۶ هزار معبد (وات) وجود دارند که از جمله مهم ترین آنها سه معبد بودای طلایی، بودای خوابیده و بودای مرمرین است. معنی دقیق وات ، معبد بوداییان و محل تحصیل و سکونت راهبان این آیین است اما امروزه به تمامی اماکن مقدس آیین بودیسم در تایلند و نیز تمامی عبادتگاه های ادیان مختلف به جز مسجد، وات گفته می شود.
معبد بودای طلایی: Traimit Buddha یکی از معروف ترین وات های تایلند است که پس از کشف اتفاقی بودای آن به شهرت رسید. حدود نیم قرن پیش این بودا که برای جلوگیری از تاراج آن توسط برمه ای ها با ساروج پوشیده شده بود، به هنگام جابجایی به زمین افتاده و بخشی از آن کنده شد و مجسمه بودایی از طلای خالص به ارتفاع ۳.۵ متر و وزن ۵.۵ تن در زیر آن کشف شد. این معبد در محله چینی ها واقع شده است.
معبد بودای خوابیده: Reclining Buddha بزرگترین و قدیمی ترین معبد بانکوک است که در مجاورت کاخ پادشاهی واقع شده و بیش از هزار مجسمه بودا را در خود جای داده است. این بودا در دوران رامای سوم ساخته شده و نخستین مکان برای ماساژ سنتی تایلند به شمار می رود. بودای خوابیده ۴۶ متر طول و ۱۵ متر ارتفاع داشته، با طلا پوشیده شده و در چشمهای آن مروارید به کار رفته است.
معبد بودای مرمرین:Emerald Buddha یکی از زیباترین معابد بانکوک است که حدود یک قرن پیش در دوران رامای پنجم، با مرمرهای عظیم و سفید ایتالیایی ساخته شده است. این معبد به نوعی نمادی از تایلند به شمار می رود و ساخت آن آغازگر ورود ایده های غربی به این کشور بوده است.
شنبه 15 شهريور 1393برچسب:معابد تايلند, :: 11:1 :: نويسنده : آتش موجودی که مانندحلزون دریایی حرکت میکند،بسیار زیبا، بسیار کوچک و بسیار مفید است. این جانور کوچک تغذیه و خوراک بسیار خطرناکی دارد.
این یک Glaucus atlanticus است. یک جانور عجیب و بسیار زیبا که آبزی است و مانند، حلزون دریایی حرکت میکند. به گونهای که به حلزون دریایی نیز معروف است. این جانور زیبا و عجیب در آبهای گرمسیری و معتدل دریاها یافت میشود. حلزون دریای کوچک خوراک بسیار عجیب و وحشتناکی دارد. او از جانوران بسیار سمی دریایی مانند Portuguese Man o' War تغذیه میکند، بدون آنکه آسیبی ببیند. نیش این نوع جانوران برای انسان و دیگر جانوران بزرگ نیز کشنده است چه برسد به این جانور کوچک بند انگشتی! عجیب است نه؟ به همین خاطر این موجود ریز برای دریا بسیار مفید و ارزشمند است. به اندازه این جانور که بر روی کف دست قرار دارد توجه کنید! جالب است بدانید این جانور آبزی، سلولهای سمی و کشنده جانوران خطرناک سمی را به یک مکانیزم دفاعی بدن خود تبدیل و مصرف میکند. این حلزون دریایی عجیب همچنین کنسانتره سم است و آن را به مراتب سمیتر از هر جانور دیگر استفاده میکند. اطلاعات دقیق و بیشتری از این جانور عجیب و مرموز هنوز در دسترس نیست.
گروه دیگراز جانوران سمی دریایی که ممکن است سبب مسمومیت شوند دو دسته از گروه خارپوستان(Echinoderms) می باشند : تخمها در آب شناور بوده و امکان دارد به طور اتفاقی توسط شناگران یا غواصان بلعیده شود و موجب مسمومیت آنها گردد. از نشانه های مسمومیت می توان به درد شدید معده ، حالت تهوع ، استفراغ ، اسهال ، شکم درد و سر درد اشاره کرد و باید توجه داشت که مسمومیت با خوردن تخمهای توتیای دریایی بندرت اتفاق می افتد و باید مواظب بود. 2- خیار های دریایی ( Sea Cucumbers ) : خیار های دریایی بدنی چرم گون دارند و بیشتر در کف دریاها زندگی می کنند . آنها را موجوداتی تنبل و آهسته رو می نامند چرا که بسیار آهسته بر روی بستر دریا حدکت می کنند. نامگذاری این جانوران بخاطر شکل خیار مانندشان می باشد. سراسر بدن خیار های دریایی معمولا پوشیده از خارهای نرم و بی خطری می باشد و به همین دلیل آنها را خارپوستان دریایی طبقه بندی می کنند. خیار های دریایی از موجودات و گیاه های ریز بستر دریا تغذیه می کنند به همین دلیل آنها بسیار مفید بوده چرا که سبب تمیزی بستر دریا می شوند.
ستاره دریایی تاج خاری: ستاره دریایی تاج خاری نام پر طمطراقی دارد. این بیمهره میتوانند همانند بلایی خانمانسوز در سراسر آبسنگهای مرجانی گسترده شود. ستاره دریایی ماده با مویهای سمی خود میتواند سالیانه تا 100 میلیون تخم بگذارد. این خارپوست با گستراندن معده خود بر روی مرجانهای زنده از آنها تغذیه میکند. در دوران شیوع، این ستارههای دریایی میتوانند تمام آبسنگهای اقیانوس آرام و هند را در هم شکنند.
ماهی منجم: با استفاده از بالههای سینهای خود به عنوان بیلچه، ماهی منجم (Stargazer Fish) ماسههای کف دریا را حفر میکند. سپس در این گودال آرام میگیرد و تنها چشمان و دهانش را بیرون میگذارد تا بتواند طعمههای عبوری را شناسایی و شکار کند. این ماهی همچنین میتواند با استفاده از یک اندم تخصصی که در زیر چشمانش قرار دارد، یک شوک الکتریکی دفاعی به قدرت 50 ولت تولید کند.
مار دریایی نواری: سم مار دریایی نواری 10 برابر زهرآگینتر از سم مار زنگی است، اما خوشبختانه این مارها آنقدر نجیب و آرام هستند که آمار نیش زدن انسانها توسط آنها بسیار نادر است. مار دریایی نواری در آبهای گرم و کمعمق صخرههای مرجانی و باتلاقهای مانگرو زندگی میکند. از میان تمام مارهای آبی، تنها این مارها هستند که دوزیست بوده و میتوانند تا 10 روز را در خشکی بگذرانند. سفرهماهی دم کوتاه: زخمی شدن استیو ایروین (مستندساز معروف حیاتوحش اهل استرالیا و ملقب به شکارچی تمساح) توسط یک سفرهماهی دم کوتاه باعث شد تا کل این گونه به ناحق لقب قاتل را به خود بگیرند. با وجود حادثه پیش آمده برای ایروین، مرگ انسانها در اثر نیش سفرهماهیها بسیار نادر است و در سال، تنها یکی دو مورد در سراسر دنیا اتفاق میافتد. این جانوران معمولا دم خنجرمانند خود را برای محافظت در برابر شکارچیانی مانند کوسهها و یا نهنگهای قاتل استفاده میکنند. دم کوتاهها بزرگترین گونه در خانواده سفرهماهیها هستند. طول آنها ممکن است به 4.5 متر برسد، و وزنشان بالغ بر 340 کیلوگرم شود. حلزون دریایی: حلزونهای دریایی که با نام Nudibranch نیز شناخته میشوند، فاقد پوسته بوده و در مقابل شکارچیان بیدفاع هستند؛ حداقل این چیزی است که در ظاهر به نظر میرسد. اما در حقیقت این جانوران مجهز به زرادخانهای سمی هستند که یا توسط خود جانور تولید میشود، و یا از طریق خوردن گوشت اسفنجها و شقایقهای دریایی سمی به دست میآید. اغلب حلزونهای دریایی دارای رنگهای درخشانی هستند که آنها را در مقایسه با مرجانها و یا کف اقیانوس متمایز میکند؛ و البته پیام روشنی نیز برای شکارچیان در خود دارد: من خوشمزه نیستم. شیرماهی: شیرماهیها (Lionfish) که در فارسی خروس ماهی نیز نامیده میشوند، ظاهری بسیار رنگارنگ و جذاب دارند. اما زرادخانه آنها که همان بالههای پشتی سوزنمانندشان است، در واقع هشداری برای دور نگهداشتن دیگر موجودات است. انسانهای کنجکاوی که قصد نزدیک شدن به این ماهیان را دارند، با نیشی دردناک و به طور بالقوه سمی از سوی این خارها روبهرو میشوند. شیرماهیهای ابتدا در آبهای بخش اندونزیایی اقیانوس آرام شناسایی شدند، اما اخیرا به سایر آبهای گرم همانند دریای کارائیب نیز گسترش یافتهاند؛ مکانهایی که در آنجا به عنوان یک گونه مهاجم باعث به وجود آمدن نگرانیهای بومشناختی شدهاند. ماهی بادکنکی: این توپ به ظاهر بیآزار در واقع یک ماهی بادکنکی است که در آبهای ساحل کارناتاکا هند به گل نشسته است. این ماهی که با نام ماهی پفکی نیز شناخته میشود، سعی میکند تا با قورت دادن مقادیر زیاد آب (و یا هوا) و باد کردن خود تا چند برابر اندزاه معمولی، مانع از خورده شدن خود توسط شکارچیان شود. شکارچیانی که به این هشدار توجه میکنند خوششانس هستند، زیرا آنهایی که این کار را انجام نمیدهند ممکن است زنده نمانند تا بتوانند اشتباهشان را تکرار کنند. عقرب ماهی: اعضای خانواده بزرگ عقرب ماهیها در کف دریا زندگی میکنند، جاییکه میتوانند با محیط اطرافشان در هم آمیزند و در کمین شکار خود بنشینند. این شکارچیان صبور در طول میلیونها سال به چنان استتار موثری دست یافتهاند که باعث شده است بسیاری از قربانیان آنها هرگز متوجه نشوند چه چیزی آنها را شکار کرده است. عقرب ماهیها همچنین به خارهایی سمی مجهز هستند که میتواند برای هر حیوانی که تلاش کند تا این شکارچیان را شکار کند، نیشی خطرناک به دنبال داشته باشد. مرجان آتشین کارائیب: هر غواصی که به مرجان آتشین دست زده باشد میداند که لقب آتشین از کجا میآید: خارهای ریزی که احساس سوزش دردناکی ایجاد میکنند. با این وجود، اعطای نام مرجان به این جانوران اندکی گمراه کننده است. این جانوران بیشتر به ژلههای دریایی و سایر شقایقهای نیشدار شباهت دارند. مرجان آتشین میتواند به سرعت در آبسنگهای آبهای گرم تکثیر شود، در حالیکه با استفاده از پولیپهای نیشدار خود سایر جانداران را متقاعد میکند که روی آن رشد نکنند. اختاپوس حلقه آبی: اختاپوس حلقه آبی تنها نصف یک دوتایی مرگبار است: این جاندار از همزیستی مسالمتآمیز کلونیهای باکتری بهره میبرد که روی غدد بزاقی آن زندگی میکنند. این باکتریهای سم عصبگرا (نوروتوکسین) قدرتمندی تولید میکنند که اگرچه ظاهرا تاثیر مضری برای اختاپوس ندارد، اما تنها ظرف چند دقیقه میتواند انسان را از پای در آورد. این بزاق زهرآگین همچنین در هضم خرچنگها و نرمتنان به اختاپوس کمک میکند. ستاره دریایی تاج خاری: ستاره دریایی تاج خاری نام پر طمطراقی دارد. این بیمهره میتوانند همانند بلایی خانمانسوز در سراسر آبسنگهای مرجانی گسترده شود. ستاره دریایی ماده با مویهای سمی خود میتواند سالیانه تا 100 میلیون تخم بگذارد. این خارپوست با گستراندن معده خود بر روی مرجانهای زنده از آنها تغذیه میکند. در دوران شیوع، این ستارههای دریایی میتوانند تمام آبسنگهای اقیانوس آرام و هند را در هم شکنند. سنگماهی آبسنگی: سنگماهی آبسنگی (Reef Stonefish) یک استاد استتار است که اغلب با یک صخره رنگارنگ یا یک قطعه مرجان اشتباه گرفته میشود؛ توانایی که به این ماهی کمک میکند تا به کمین ماهیان و سختپوستان عبوری بنشیند. زمانیکه با خطر مواجه میشود، سنگماهی به طرف پایین خم میشود و بالههای پشتی خود را که سرشار از یکی از زهرآگینترین سمومی است که در یک ماهی یافت میشود، به اهتزاز در میآورد. زهر این ماهی میتواند برای انسان کشنده باشد. گربهماهی راهراه: گربهماهی راهراه تنها گربهماهی جهان است که در آبسنگهای مرجانی یافت میشود، اگرچه این ماهی در دهانه رودخانهها، آبگیرهای کشندی، و آبهای آزاد ساحلی بخش اندونزیایی اقیانوس آرام نیز یافت میشود. هر گربهماهی راهراه در بالههای پشتی و سینهای خود به خارهای سمی مسلح است که میتواند نیشی بسیار دردناک به همراه داشته باشد، اگرچه این نیش به ندرت برای انسان کشنده است.
شنبه 15 شهريور 1393برچسب:مخلوقات زهردار و سمی دریا, :: 10:51 :: نويسنده : آتش مشمولان برای تعیین تکلیف وضعیت خدمتی از مهلتی قانونی برخوردار هستند.
مشمولانی که قبل از ورود به سن مشمولیت در مقطع دیپلم یا پیشدانشگاهی فارغالتحصیل شده، ترکتحصیل کرده، اخراج شده یا انصراف از تحصیل کردهاند، با ورود به سن مشمولیت به مدت ششماه برای مشخصکردن وضعیت خدمتی خویش مهلت دارند. در صورتی که تاریخ فراغت از تحصیل یا انصراف از تحصیل این دسته از مشمولان بعد از ورود به سن مشمولیت باشد از این تاریخ به مدت یکسال مهلت دارند تا وضعیت خدمتی خویش را مشخص کنند. دانشآموزانی که در خرداد ماه و تیرماه سال ورود به سن مشمولیت و بالاتر فارغالتحصیل میشوند به منزله شهریورماه همان سال محسوب میشودند و از این تاریخ به مدت یکسال مهلت دارند تا وضعیت خدمتی خویش را مشخص کنند. دانش آموزانی که در سن ۱۷ سالگی فارغالتحصیل میشوند پس از رسیدن به سن ۱۸ سالگی باید ظرف شش ماه وضعیت خدمتی خویش را مشخص کنند. مشمولان به تناسب شرایط ممکن است از خدمت معاف دائم، معاف از رزم یا آماده به خدمت شوند. مدت خدمت دوره ضرورت: متناسب با یگان محل خدمت، محل سکونت و دستگاه بکارگیرنده به شرح زیر است. الف) مدت خدمت کارکنان وظیفه مامور به دستگاههای غیرنظامی بجز یگانهای حفاظت ۲۴ماه ب) مدت خدمت دوره ضرورت برای نیروهای مسلح و یگانهای حفاظت ۲۱ماه ج) مدت خدمت در مناطق جنگی و امنیتی درگیر ۱۸ماه د) مدت خدمت برای کارکنان وظیفه غیربومی مناطق امنیتی غیر درگیر، عملیاتی، مناطق محروم و بد آب و هوا ۱۹ماه است. به نوشته پایگاه فرهنگی سرباز، فهرست کسرخدمت سربازی در سال ۱۳۹۲ به شرح زیر است:
شنبه 15 شهريور 1393برچسب:کسر خدمت سربازی همراه با جدول, :: 10:47 :: نويسنده : آتش عناصر اربعه یا عناصر چهارگانه (به پارسی سره چارآخشج یا چهارآخشیج)چهار عنصر آب، هوا، خاک و آتش هستند که یونانیان باستان آنها را عنصرهای سازندهٔ جهان میدانستند. نور خورشید را مخلوطی از هوا و آتش تصور میکردند و یخ را همان آب میدانستند که سختی سنگ را به دست آوردهاست. اگرچه این دیدگاه ممکن است بسیار عامیانه به نظر رسد، اثرهایی ژرف بر درک امروزی ما از جهان دارد. یکی از این آثار توجه به حالات مادهاست. مفهوم ماده و انرژی را میتوان از اعتقاد به عناصر اربعه برداشت کرد؛ خاک نمایندهٔ حالت جامد، آب نمادی از حالت مایع، و هوا یادآور حالت گازی است. به این ترتیب سه عنصر نخست حالات سه گانهٔ ماده را یادآور میشوند اثر دیگر معرفی آتش است. آتش نمایندهٔ مفهوم انرژی و بیانگر تغییراتی است که انرژی در ماده و حالات آن به وجود میآورد. بدین ترتیب مفهوم ماده و انرژی را به آسانی میتوان از دیدگاه پیشینیان، برداشت کرد اینکه یونانیان در برهه ای از تاریخ چنین دیدگاهی داشته اند درست است اما به اینکه چنین دیدگاهی نخست از کدام اندیشه برآمده ارتباط خاصی ندارد. بسیاری بر این عقیده اند که نخستین کسی که بحث عناصر طبیعت و احترام به آن ها را پیش کشید زرتشت است جمعه 14 شهريور 1393برچسب:عناصر چهارگانه, :: 22:37 :: نويسنده : آتش شَفَق قُطبی (به انگلیسی: Aurora) یکی از پدیدههای جوی کرهٔ زمین است. شفق قطبی پدیدهٔ ظهور نورهای رنگین و متحرک در آسمان شب است و معمولاً در عرضهای نزدیک به دو قطب زمین که براثر برخورد ذرات باردارِ بادِ خورشیدی و یونیده شدن مولکولهای موجود در یونسپهر (یونوسفر) زمین به وجود میآید. شفقهای قطبی نورهای زیبایی هستند که به طور طبیعی در آسمان دیده میشوند. که معمولاً در شب و در عرضهای جغرافیایی قطبی به چشم میخورند. آنها در یونوسفر تشکیل میشوند و در سپیدهدم قطبی قابل مشاهده هستند. در عرض جغرافیایی قطب شمال به آنها شفقهای شمالی نیز گفته میشود که این نام بر گرفته از نام ایزدگونه رومی سپیدهدم و نام یونانی باد شمالی است که در سال ۱۶۲۱ توسط پیر گاسندی روی این پدیده طبیعی گذاشته شد. به شفقهای قطبی، نور قطب شمال هم گفته میشود زیرا آنها غالباً در نیم کرهٔ شمالیرویت میشوند و هر چقدر به قطب شمال نزدیک میشوید با توجه به مجاورت با قطب مغناطیسی شمالی زمین احتمال بیشتری میرود که بتوانید آنها را ببینید به طور مثال در شهرهای شمالی کانادا که بسیار نزدیک به قطب هستند امکان رویت آنها بسیار زیاد است. شفقهای قطبی در نزدیکی قطب مغناطیسی شمالی ممکن است خیلی بالا باشد ولی در افق شمالی به صورت سبز بر افروخته و در صورت طلوع خورشید به صورت قرمز کمرنگ دیده میشود. شفقهای قطبی معمولاً از سپتامبر تا اکتبر و از مارس تا آوریل اتفاق میافتند. بعضی از قبایل کانادایی به این پدیده رقص ارواح میگویند. در قطب جنوب نیز این اتفاق میافتد ولی فقط در جنوبیترین عرض جغرافیایی قابل رویت است. و گاهی اوقات در آمریکای جنوبی و استرالیا (استرالیا در زبان لاتین به معنی جنوب است). بنجامین فرانکلین اولین کسی بود که به شفقهای قطبی توجه نشان داد. در تئوری او علت وقوع شفقهای قطبی این انتقال نور در مرکز بار الکتریکی در سرزمینهای قطبی توسط برف و رطوبت شدت میگیرد، بود. علت وقوع شفق قطبی خروج جرم از تاج خورشیدی است که از طریق مغناطره و کمربندهای ون آلن به مناطق قطبی هدایت میشوند. شفق قطبی (aurora) که به آن سپیده قطبی و نور قطبی هم میگویند یکی از پدیدههای جوی بسیار زیبای کره زمین است. نورهایی بسیار زیبا و خیرهکننده که در آسمان حرکت میکنند و معمولا شکلهای منحنیمانندی دارند.
1- قصر چمبورد ، فرانسه :
---------------------------------------------------
الحمرا کاخی است مشرف بر شهر گِرانادا (غرناطه) در اسپانیا، که به عنوان یکی از شاخص ترین نمونههای هنر شمال آفریقا (عرب) و شاید یکی از مشهورترین بناهای اسلامی جهان بشمار میآید. این بنا شامل چندین قسمت مجزا است که در دورههای مختلف ساخته شدهاند. نام کاخ که به معنای سرخگون است، بنا به نظر بسیاری، از رنگ غالب بر بنا گرفته شدهاست. ---------------------------------------------------
قصر پوتالا نام صومعه مقدس بودائیان و اقامتگاه سابق دالایی لاما است که در شهر لهاسا در تبت قرار دارد. قبر هشت دالایی لاما در عمارت قصر سرخ قرار دارد. در قصر پوتالا بیش از بیست هزار مجسمه و آثار ارزشمند و بی نظیر هنری قرار دارد. با وجود اینکه قصر پوتالا دارای یک هزار اتاق است، اما اتاق خواب شخصی دالایی لاما، تنها دارای مساحتی به اندازه ۰٬۴۶۵ متر مربع بوده است. قصر پوتالا شامل قصر سفید و قصر سرخ و ساختمانهای الحاقی آنها است. قصر پوتالا همچنین در فهرست میراث جهانی یونسکو قرار دارد. قصر پوتالا نامش را از کوه پوتالا که کوهی مقدس در آئین بودایی است، گرفته است. این مجموعه بر فراز کوهستان سرخ در مرکز دره لهاسا و در ارتفاع ۳۷۰۰ متری از سطح زمین واقع شده است. قصر پوتالا از شاهکارهای مهم معماری تبتی است. ---------------------------------------------------
کاخ ورسای مجموعه کاخهایی در شهر ورسای در نزدیکی پاریس است که به عنوان بزرگترین کاخهای سلطنتی جهان شناخته میشود. این کاخ سابقاً در دهکدهای به همین نام در نزدیکی پاریس قرار داشت اما امروزه این دهکده و کاخ جزء حومه پاریس محسوب میشوند. از سال ۱۶۸۲ تا سال ۱۷۸۹ که به اجبار انقلابیون خانواده سلطنتی به پاریس منتقل شدند، این کاخ محل زندگی و دربار حکومتی شاهان فرانسه بود. معاهده ورسای که به جنگ جهانی اول پایان داد در این کاخ عقد شدهاست. این کاخ به عنوان یکی از میراث جهانی توسط یونسکو انتخاب شدهاست. ---------------------------------------------------
قصر تابستانی یکی از قصرهای دیدنی شهر پکن است و در قسمت غرب قرار گرفته است. این قصر بر روی تپه ای به ارتفاع 60 متر قرار گرفته است و با متعلقاتش با مساحت 2.9 کیلومتر مربع یکی از قصرهای دیدنی چین است. قصر تابستانی پکن یکی از مشهورترین باغ های بزرگ و سلطنتی دنیا است. این قصر که در سال 1750 میلادی ساخته شده است یکی از شاهکارهای طراحی و سلیقه چینی است. قصر تابستانی و باغ سلطنتی پکن در قرن نوزدهم میلادی در هجوم نیروهای خارجی از جمله انگلیسی ها و فرانسوی ها ویران شد. بخش هایی از این قصر در این هجوم آتش گرفت اما در سال 1888 میلادی امپراتریس دواگر سیکسی از محل بودجه نیروی دریایی چین به مرمت مجدد این مجموعه اقدام کرد. اما این قصر در سال 1900 میلادی در هجوم نیروهای متحد که شامل هشت کشور بوده است مجدداً آسیب دید. تا اینکه در اوایل قرن بیستم میلادی مجدداً ترمیم شد. مجموعه قصر تابستانی پکن شامل بیش از سه هزار قصر کوچک و بزرگ ، پل و تالار و بسیاری چیزهای دیگر است.
---------------------------------------------------
قصر اسکون بران محل سکونت تابستانی خانواده سلطنتی در وین اتریش است. این قصر یکی از مهم ترین یادبودهای فرهنگی در اتریش است. از سال 1960 این قصر یکی از پربازدیدترین مقاصد گردشگری وین به حساب می آید به طوری که در سال 2009 بیش از 5 میلیون گردشگر از این مجموعه دیدن کردند. در سال 1996 این قصر در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت شد. ---------------------------------------------------
قصر میسور در شهری به همین نام در جنوب هندوستان قرار دارد. این قصر اقامت گاه رسمی خانواده سلطنتی میسور و محل برگزاری میهمانی های دربار است. میسور را معمولاً به عنوان شهر قصرها می شناسند اگر چه اصطلاح قصر میسور به یکی از ساختمان های داخلی قصر مربوط می شود. شاهان ودیار که حکمرانان محلی میسور هستند ابتدا در قرن چهاردم شروع به ساخت قصر کردند. ساخت قصر کنونی از سال 1897 آغاز ، در سال 1912 کامل و در سال 1940 گسترده تر شد. هم اکنون قصر میسور بعد از تاج محل یکی از معروف ترین جاذبه های گردشگری هند است به طوری که سالانه 2.7 میلیون بازدید کننده دارد. چند نکته ی جالب در مورد بازدید کردن از این قصر وجود دارد و آن این که اگر چه گردشگران قادر به بازدید از قصر هستند اما حق عکس برداری در داخل قصر را ندارند و برای ورود به قصر باید کفش های خود را در بیاورند. ---------------------------------------------------
قصر ملی پنا در پرتغال، قدیمی ترین قصر الهام گرفته از مکتب هنری رمانتیک اروپا، بر بالای تپه ای بر فراز شهر سینترا واقع شده و روز روشن از شهر لیسبون پرتغال قابل رویت است. در ابتدا در قرن پانزدهم میلادی به عنوان یک قصر ساخته شد، اما بعدها پس از نوسازی ، به عنوان صومعه تقدیم کلیسا شد. این قصر در زلزله سال 1755 به شدت آسیب دید، تا اینکه شاهزاده فرناندو در 1838 آن را بازسازی کرد. سبک معماری آن ترکیبی از سبک رمانتیک و آفریقایی است. این قصر در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت شده و یکی از عجایب هفتگانه پرتغال است. ---------------------------------------------------
تا سال ۱۹۱۱ میلادی و نابودی سلسله چینگ (قریب ۵۰۰ سال) جمعا ۲۴ امپراتور در این شهر ممنوعه اقامت کرده و بر چین فرمان رانده اند. از سال ۱۹۲۴ بازدید از این مجموعه به عنوان کاخ موزه برای عموم آزاد گردید و ممنوعه بودن آن پایان پذیرفت. شهر ممنوعه کاملا طبق نظام تشریفاتی سلسلههای فئودالی و اصول طبقاتی ساخته شده است. طرح کلی، وسعت ، شیوه معماری، رنگ و تزیینات همه نمایانگر امتیاز خاندان سلطنتی و سلسله مراتب اشرافی است. سه قصر این مجموعه یعنی قصر تای حه، قصر جون حه و قصر بایو حه که توجه را بیشتر جلب می کنند، محل اعمال قدرت امپراتوری امپراتوران و برپایی مراسم پرشکوه بوده است. قصر تای حه، مرکز تمام شهر ممنوعه و تخت سلطنتی طلایی رنگ امپراتور در این قصر دیده می شود. این قصر دارای مجلل ترین معماری در شهر ممنوعه است. این قصر در شمال میدان بر سکوی مرمری سفید رنگی به مساحت ۳۰ هزار متر مربع و بلندای ۸ متر ساخته شده است. ---------------------------------------------------
1- قصر هوهنزولرن - آلمان
این قصر رویایی در زمان های دور محل زندگی شاه پروستی ها و امپراطور المان بوده است. قصر هوهنزولرن در قرن یازدهم ساخته شده اما بعدها در سال 1423 میلادی به کلی تخریب شد و در سال 1461 مجدداً ساخته شد. این قصر روی کوه هوهنزولرن با ارتفاع 855 متر قرار دارد و این ارتفاع باعث شده که این قصر دسترسی فوق العاده زیبایی به اطراف داشته باشد به طوری که یکی از زیباترین مناطق برای عکاسی گردشگران است. قصر هوهنزولرن در 50 کیلومتری جنوب شهر اشتوتگارت قرار دارد.
2- قصر هاوارد – انگلستان
اگر چه از لحاظ ظاهری شبیه یک کاخ پادشاهی است اما در حقیقت مسکونی است و بیشتر از 300 سال محل زندگی خانواده ی هاوارد بوده است. این خانه یا بهتر بگوییم قصر در یورک شایر شمالی در انگلستان قرار دارد و بزرگترین قصر در تمام بریتانیا است. ساخت این قصر در قرن 17 میلادی آغاز شد و به مدت 15 سال به طول انجامید. زمین های اطراف این قصر که شامل باغ های مختلف ، چمنزارها و پارک است هم متعلق به کاخ است.
قصر هیمه جی در شهر هیمه جی در جنوب غربی جزیره هونشو قرار دارد. این قصر اولین اثر ثبت شده در فهرست میراث جهانی یونسکو از کشور ژاپن است. قصر هیمهجی به همراه قصرهای ماتسوموتو و کوماموتو از سه قصر بسیار مشهور کشور ژاپن و یکی از مراکز اصلی جلب گردشگر محسوب میشود.
قصر ماتسوموتو یکی از قصرهای زیبای ژاپن است که در شهر ماتسوموتو قرار دارد. این قصر در سال 1504 ساخته شده و امروزه به عنوان یکی از گنج های ملی ژاپن از آن نام می برند. قصر ماتسوموتو تا قرن نوزدهم مورد استفاده قرار می گرفت اما بعد از بازگشت می جی (عنوان امپراطور ژاپن به نام موتسو هیتو) در سال 1868 حکومت ژاپن ورشکسته شد و دولت تصمیم گرفت قصر ماتسوموتو را نابود کند تا بتواند الوار و آهن به کار رفته در آن را بفروشد اما مردم محلی ماتسوموتو در سال 1878با خرید این قصر آن را نجات دادند و مانع از اتفاقی شدند که در آن زمان سرنوشت بسیاری از قصر های ژاپن بود.
این قصر که در اواخر قرن دهم میلادی ساخته شده است هدیه ی رودولف سوم حکمران بورگاندی (منطقه ای در فرانسه) به همسرش بود. این سخاوتمندی باعث شد تا نام نوشاتل بر روی شهر، دریاچه و منطقه ای که در آن قرار دارد گذاشته شود. قصر نوشاتل در قرن پانزدهم و هفدهم بازسازی شد و امروزه محل حکمرانی ایالت و محل استقرار وکلاست.
جمعه 14 شهريور 1398برچسب:زیباترین قلعه های جهان, :: 22:21 :: نويسنده : آتش استفاده درست از گياهان در شرايط سخت به شناخت صحيح آنها بستگي دارد .
جمعه 14 شهريور 1393برچسب: گياهان سمـــي, :: 22:18 :: نويسنده : آتش هزارپا نوعی از بند پایان است که دارای دو جفت پا در هر بخش از بدن ( به جز ناحیه سر ) میباشد . بیشتر هزار پاها دارای بدن استوانه ای شکل هستند ولی انواع کمی از آنها شکلهای گوناگون دیگری دارند .هزار پاها می توانند بدور خود بپیچند و بدن خود را مانند توپ گرد کنند . هزار پاها آهسته حرکت می کنند و بیشتر به خوردن برگها علاقه دارند . در اکثر موارد آنها نوعی آفت برای گلخانههامحسوب می شوند و می توانند خسارت زیادی به بار بیاورند . هزار پاها موجودات شکارچی نیستند و با توجه به رفتار آرام و رژیم غذایی ساده برای نگهداری در خانه به عنوان حیوان خانگی ایده آل می باشند . شمار هزارپایان نسبت به دیگر حشره ها کمتر است و آنان را میتوان به دو گونه ی کلی گوشتخوار و گیاهخوار تقسیم نمود . هزار پای گوشتخوار بسیار کمیاب و دارای پاهای کمتری نسبت به گونه ی گیاهخوار است ؛ همچنین زهرآگین است ولی زهر آن برای آدمی خطرناک نیست .
جمعه 14 شهريور 1393برچسب:انواع هزارپا, :: 22:13 :: نويسنده : آتش گیاهان گوشتخوار گیاهانی هستند که برخی یا بسیاری از مواد مغذی خود را (اما نه انرژی) از تله گذاری و مصرف جانوران و آغازیان، معمولاً حشرات و بندپایان دیگربدست میآورند. گیاهان گوشتخوار در مناطقی که در آن رشد خاک نازک و یا فقیر در مواد غذایی است، به ویژه نیتروژن، مانند مانداب اسیدی و outcroppings سنگی سازگار به نظر میرسند. چارلز داروین ۱ رساله در باره گیاهان حشره خوار و گیاهان گوشت خوار، در سال ۱۸۷۵ نوشت. پدیده گوشت خواری(carnivory) واقعی به طور مستقل در ۵ مسیر مختلف تکامل گیاهان گلدار، توسط بیش از دهها جنس دیده شدهاست. این موضوع شامل حدود ۶۳۰ گونهاست که جذب و شکار حیوانات، تولید آنزیمهای گوارشی و جذب مواد مغذی در آنها دیده میشود. علاوه بر این، بیش از ۳۰۰ گونه گیاهی گوشتخوار اولیه (protocarnivorous) برخی از این خصوصیات را نشان میدهند. پنج مکانیسم تله گذاری اساسی در گیاهان گوشتخوار شناخته شدهاست:
این تلهها بسته به اینکه آیا حرکت شکار به گرفتن شکار کمک میکند یا نه ممکن است فعال یا منفعل باشند. به عنوان مثال، Triphyophyllum دارای کاغذ سمی مگس کش غیر فعال است که ترشح اب لیز میکند، اما برگهایش رشد نمیکنند و یا در پاسخ به جذب طعمه حرکت نمیکنند. در همین حال، sundews دارای یک تله کاغذ سمی مگس کش فعال هستند که برگها تحت تاثیر اسید سریع رشد میکنند که سلولها بدون تقسیم سلولی انفرادی گسترش مییابند. افزایش سریع اسید اجازه میدهد تا sundew tentacles خم شوند و به حفظ و هضم طعمه کمک کنند.
جمعه 14 شهريور 1395برچسب:گیاهان گوشتخوار, :: 22:9 :: نويسنده : آتش عقربها علاقه زيادي به پنهان شدن در جاهاي تاريك دارند و اكثرا از نور گريزانند و بارها اتفاق افتاده در داخل كفش ها پنهان شده اند لذا در مناطق عقرب خيز بهتر است قبل از پوشيدن كفش داخل ان را با وسيله اي مانند تكه اي چوب يا با تكان دادن كفش ان را وارسي نمود و از نبود عقرب مطمئن گرديد.
_ هرگز عقرب را با دست برنداريد بلكه با حفظ ارامش ان را با وسيله اي جابجا نمائيد.
_ هنگام جابجا كردن سنگ و خار و خاشاك با استفاده از چوب يا ميله اي انها را بررسي كنيد _ بهتر است هميشه بخصوص شب ، هنگام خروج از منزل از كفش استفاده شود
_ گاهي اوقات كه لباسها را براي خشك شدن بيرون اويزان مي كنيم قبل از استفاده از انها بايد مورد بررسي قرار گيرند
_ از آنجا كه پرندگان لابلاي شاخه ها لانه ميگزينند لذا فرو بردن دست ميتواند خطر گزش را افزايش دهد.
عقرب نام يكي از گونه هاي بند پايان است كه داراي 8 پا و نيشي با زهر كشنده مي باشد. نيش عقرب در نوك دم آن قرار دارد. .عقرب ها (Scorpion)وابسته به عنكبوتيان هستند . در دنيا گونه هاي متعددي عقرب وجود دارد كه تنها تعدادي محدود براي انسان خطر ناك هستند .عقرب بيشتر در آب هواي گرم و شب ها فعال هستند و به اين علت رعايت نكات ايمني در مورد جلوگيري از عقرب زدگي به خصوص در مناطق گرمسيري و به هنگام تاريكي هوا اهميت دارد . (مثل پوشيدن جوراب ، شلوار و كفش مناسب ، تكان دادن كفش و لباس قبل از پوشيدن و غيره) نكته :خطرناك ترين عقرب در ايران عقربي است به نام گاديم كه محل زيست آن خوزستان است . عقربها بچه زا بوده و دست كم تا زمان نخستين پوست اندازي نوزادان بر پشت عقرب مادر جابجا مي شوند. اين جانور در طول روز درگوشهاي بيحركت پنهان ميشود و شب هنگام فعاليت خود را آغاز ميكند و به دنبال شكار ميرود. عقرب، سم خود را از طريق نيشي كه در انتهاي دم خود دارد به شكارتزريق ميكند و زماني انسان را ميگزد كه آدمي ندانسته پا روي آن گذارد و خطر لگدشدن عقرب را تهديد كند.
عقربهاي شناسائي شده در ايران 23 گونه هستند كه 6 گونه از آنها خطرناكتر و فراوانتر هستند و سم اكثر آنها از طريق تاثير بر روي اعصاب عمل مي نمايد (دكتر رضا فرزان پي) در حال حاضر بيش از پنجاه گونه عقرب در ايران شناسايي شده است ( دكتر شاهرخ نويد پور)
عقربها تنها موجوداتي هستند که اشعه راديو اکتيويته تاثيري به آنها ندارد و جالب تر اينکه عقربها دو دشمن دارند يکي از آنها يک نوع سار است و ديگري مگس. ضعیفترین عقربها 40000 راد (واحد اندازه گیری تشعشعات تولیدکننده یون جذب شونده) را تحمل میکنند این عدد در مورد انسان کمتر از تنها 600 راد میباشد وبدین گونه از انفجار اتمی هم جان سالم بدر میبرند. از حدود 200 گونه متفاوت عقرب که د رسراسر دنیا پراکنده می باشند فقط حدود 20 گونه آنها سمی هستند در بین آنها گونه Mesobuthus Tamulus ( که نوعی عقرب قرمز هندی است) کشنده ترین گونه می باشد. که میزان کشندگی آن در ایالتهای هند بین 40-30 درصد گزارش شده است.
جمعه 14 شهريور 1393برچسب:انواع عقرب, :: 22:5 :: نويسنده : آتش مارها در مناطق گستردهای از زمین پراکنده می باشند کشور ما به ویژه در بخشهای مرکزی بعلت کویری بودن و خشک بودن این مناطق محل مناسبی برای زندگی برخی مارها می باشد که عمدتا خطر ناک هستند مانند انواع افعی ها از جمله افعی شاخدار، تیر مار ، مار جعفری ، گرزه مار و برخی دیگر از انواع شاید بد نیست بدانید مارها در عین حال اینکه حیواناتی خطر ناک و مهاجم هستند بسیار حیوانات ترسوئی نیز میباشند اگر به انها زیاد نزدیک نشوید و یا در موقعیت مناسبی قرار داشته باشید که مار نتواند به شما حمله کند این حیوان به سرعت سعی به فرار می کنداغلب حمله انها به انسان بدلیل بی احتیاطی است از انجا که مارها اغلب هم رنگ محیط اطرافشان هستند از این رو دیدن انها بسیار دشوار است و به همین لحاظ اغلب بدلیل ندیدن انه بیش از حد به انها نزدیک می شویم و حیوان بدون اطلاع از اشتباه ما تنها برای دفاع اقدام به حمله میکند و یا بدون توجه دست در زیر سنگ و یا بوته ها بردن و یا بازی با انها همه از عوامل حمله این حیوان خوش خط و خال به انسان میباشد. بد نیست اشاره شود احتمال روبرو شدن با مار و حمله ان به انسان بسیار ضعیف است. برای روشن شدن باید بدانید مرگ حاصل از اصابت برق اسمان تلفات بیشتری از گزش این حیوان دارد. جالب توجه است اگر بدانید بیش از 90% افرادی که بعلت مارگزیدگی جان می بازند علت مرگ انها وجود سم مار در بدن مقتولان نیست بلکه ترس و استرس از این حیوان و وحشت از ان باعث مرگ می شود حتی در بعضی از موارد روی بدن جان باختگان اثری از گزش پیدا نمیشود. دلیل این امر بسیار روشن است و این مربوط به عوامل مختلفی است که توضیح داده می شود اول باید مکانیزم عمل سم مارها را بدانیم سم مارها به دو گونه عمل میکنند یکی از خطر ناکترین این مکانیزمها اثر سم بر روی سیستم عصبی و در نتیجه فلج عمومی بدن صیداست و دیگری تاثیر بر روی خون که در نوع اخیر سم موجب تخریب گلبولهای قرمز یا به عبارتی موجب همولیز شدن گلبولهای قرمز می شود. به هر حال برای تاثیر هر دو نوع سم نیاز به مقدار کافی از سم می باشد. اما مورد بعدی ساختار تزریق توسط حیوان می باشد برخی از مارها در داخل دندانهای نیش خود حفرهای دارند که مستقیم به کیسه حاوی زهر در فک بالائی حیوان متصل می باشد و در موقع لزوم و فشار بعلت گزش سم از کیسه ها خارج شده و از تریق کانال مذکور به بدن صید تزریق میگردد. در این حالت سم به میزان بیشتر و بدون انکه به اطراف ریخته شود وارد بدن صید میشود. اما برخی دیگر از مارها تنها بر روی دندانهای نیش خود دارای شیار ظریفی هستند که روی ان باز می باشد و سم از این طریق به بدن صید میرسد در این شکل مقدارقابل توجهی از سم حدر رفته و همه ان به بدن صید نمیرسد سوم همانطور که گفته شد ترسیدن بیش از حد این حیوان از انسان و همینطور انسان از مار می باشد. نتیجه اینکه مجموع این سه عامل موجب میشود تا انقدر هم که فکر میکنیم مارها خطر ناک نیستند. یعنی دوز یا مقدار سم که بتواند خطر ناک باشد به ندرت توسط مار امکان دارد در بدن انسان تزیق شود. چرا که حتما در موقع تزریق سم هم فرد گزیده شده و هم مار از وجود هم مطلع شده و واکنشهای سریع و خارج از تصوری برای فرار از مهلکه از خود نشان میدهند و به همین دلیل اغلب مار حتی اگر دارای دندان کانال دار و سم مهلک عصبی داشته باشد فرصت تزریق نمی یابد و بسیاری از مواقع ممکن است مار برای شکار و تهیه غذا حیوان دیگری را در موقع صید گزیده باشد که در این صورت فشار مایع سم برای تزریق و مقدار ان در کیسه های زهر کاهش یافته است. به هر ترتیب باید از مارها پرهیز کرد. اما باید توجه داشت این حیوان که بسیار برای ما مرموز و اسرار آمیز است. علاوه بر داستانها و روایتهای تاریخی و حتی احترام برخی از ملل و اقوام به این حیوان از دیر باز ( مصر باستان ) تا امروز ( در برخی کشورهای افریقائی به ویژه هندوستان ) باید اعتراف کرد وجود این حیوان در چرخه اکوسیستم در بسیاری از بیومها ی طبیعی نقشی کاملا مثبت و متعادل کننده بوده و هر گونه تغیر در جمعیت و یا از بین رفتن این حیوان می تواند لطمه سنگینی به محیط زیست وارد نماید. مهمترین عامل کنترل تعداد موشها در مناطق بیابانی و کویری وجود مارها می باشد که نبودن انها موجب افزایش جمعیت این جونده شده و در نتیجه پوشش گیاهی یک منطقه و سایر عوامل موجود در چرخه اکوسیستم یک محیط را به نابودی بکشاند. در روایتها و داستانهای کهن از مار به عنوان نگهبان گنجهای بزرگ و افسانه ای یاد شده و امروزه این حیوان گرانبها ترین گنج انسان امروزی که همان محیط زیست است را نیز نگهبانی میکند. با امید به اینکه به خاطر ترس کاذب خود و یا تفریح به حیوانات آسیب نرسانیم و وجود انهارا در طبیعت پیرامون خود لازم و محترم بشماریم تشخیص مارهای سمی و غیر سمی محسن ادیب تشخیص سمی بودن مار کار خیلی دشواری نیست موارد زیر روش تشخیص سمی بودن مار را به شما آموزش می دهند : سر مارهای سمی مثلثی شکل و بیرون زده از راستای بدن است در حالی که مارهای غیر سمی سری معمولا گرد و مدور و در راستای بدن دارند . در مارهای سمی دندانهای نیش از سایر دندانها بزرگترند در نتیجه در نقطه گزش معمولا جای دو دندان به خوبی قابل تشخیص است در حالی که در مارهای غیر سمی دندانه یک اندازه هستند و در نقطه گزش جای دو سری دندان موازی دیده می شود . مارهای سمی دارا مردمک چشم بیضی شکل هستند در حالی که مارهای غیر سمی مردمکی گرد دارند ( مار مرجانی که از مارهای منلطق کویری و بسیار خطرناک است دارای مردمک گرد است ولی حلقه های رنگین موجود در پوست آن را مشخص می کند ) مارهای سمی دارای پوستی رنگین و پر خط و خال هستند در حالی که مارهای غیر سمی پوستی ساده دارند مارهای سمی دارای فرورفتگی در بین دو چشم هستند در حالی که مارهای غیر سمی فروررفتگی در بین دو چشم ندارند . مارهای کوچک اکثرا سمی هستند و مارهای بزرگ اکثرا غیر سمی هستند .
کور مار ایرانی
گرزه مار
مار ابی سمی
امپراطوری خمر یکی از حکومتهایی است که بین سدههای ۹ تا ۱۲ میلادی در جنوب شرقی آسیا وجود داشت. امپراطوری قدرتمند خمر اساسا از سرزمین کامبوج کار خود را آغاز کرد اما با گسترش، بخشهای زیادی از جنوب شرقی آسیاشامل تایلند، ویتنام، لائوس، میانمار و مالزی کنونی را نیز در برگرفت. شهر انگکور در کامبوج مهمترین شهر به جای مانده از این امپراطوری است. تمدن خمر که زمانی یکی از بزرگترین امپراتوریهای جنوب شرق آسیا محسوب میشده، منطقهای شامل کامبوج امروزی تا لائوس، ویتنام، میانمار و مالزی را دربر میگرفته است و امروزه این امپراتوری را با نام پایتختش یعنی شهر آنکگور میشناسند. تاریخ امپراتوری خمر به سال ۸۰۲ پس از میلاد بازمیگردد و به جز تعدادی سنگ نبشته، هیچ اثر نوشتاری از آن به جای نمانده، به همین دلیل دانش ما از این تمدن از تحقیقات باستانشناسی، حجاریهای روی دیوارهای معابد و گزارش خارجیانی همچون چینیان برگرفته شده است. خمرها به آیین هندو و بودیسم معتقد بودند و معابد، برجها، ساختارهای پیچیدهی دیگری از جمله آنکگور وات را سبهعنوان پیشکشی برای خدای ویشنو ساخته بودند. احتمال میرود حملات بیگانگان، مرگ در اثر طاعون، بحران های مدیریت آب که بر محصول برنج تأثیر میگذاشت، و نزاع بر سر قدرت میان خانوادههای سلطنتی باعث از میان رفتن این امپراتوری و در نهایت تسلیم شدن آنان در برابر تایلندیان در سال ۱۴۳۱ پس از میلاد شده باشد. آنگکور-معابد: آنگکور- از شهرهای باستانی کامبوج مجموعه معابد آنگکور در اعماق جنگل های کامبوج (۱۱۵۰-۱۱۱۰) ((هیچ فیلم و عکسی نمی تواند تأثیر شگفت معابد آنگکور را بر شما داشته باشد. همچنین سخن گفتن درباره آن بدون اطاله کلام مشکل است. آن ها عجیب، عظیم، شگفت انگیز، حیرت آور و مایه هیبت هستند. این آثار با ایده ای طلایی ساخته شده اند. آن ها نشانگر قدرت پادشاهان سنگی آنگکور هستند.))
دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:امپراطوری خمر, :: 22:10 :: نويسنده : آتش امپراتوری اینکا (۱۴۳۸ - ۱۵۳۳)، یک امپراتوری از مردم بومی (سرخپوست) در آمریکای جنوبی بود. این امپراتوری در بیشترین پهناوری خود، کشورهای امروزی پرو، اکوادور، بولیوی، و بخشهایی از آرژانتین، شیلی و کلمبیا را دربرمیگرفت. شهر کوزکو پایتخت اداری، سیاسی و نظامی آن به شمار میآمد. در سدهٔ شانزدهم میلادی با ورود اسپانیاییها به پرو، این امپراتوری درهمشکست و قلمرو آن مستملکهٔ اسپانیا گشت. نام
واژهٔ اینکا به معنای "خدا در زمین"، بر گرفته از زبان بومیان کشور پرو در آمریکای جنوبی است. تاریخ
اینکاها در گذشته اصیل ترین و بهترین دخترانشان راقربانی می کردند، اما هم اکنون آنها یک لاما (نوعی شتر) قربانی می کنند. آنها خورشید را ستایش میکنند. ریشهها
ریشهها، پیدایش و تکامل تمدن اینکا، هنوز در هالهای از ابهام باقیمانده است. در بارهٔ تاریخ این قوم، منبع و نوشتهای وجود ندارد، چون اینکاها فاقد خط بودهاند. اما به نظر میرسد قبایل اینکا که در پیرامون دریاچهٔ کوزکو، تمدن اینکا را بنیان نهادهاند. اسطورهها
دربارهٔ پیدایش و تکامل تمدن اینکا، افسانهها و اسطورههای زیادی نقل شده است. یکی از گویندگان این اسطورهها، گارسیلازودولاوگا، از تاریخنگاران فتح سرزمین اینکا به دست اسپانیاییها است. افسانهای که وی بازگو کرده، از این قرار است: مانکوکاپاک و مامااوکلو یک زوج افسانهای و از ایزدها بودهاند که با لشکری از جادوگران و جنیان کرانههای دریاچه تیتیکاکا را ترک کردند تا به سرزمین برگزیده کوچ کنند. هنگامی که به تپه هواناکائوری (جایی که شهر کوزکو ساخته شد) رسیدند، لشکر جادویی مانکو در داخل زمین فرو رفتند و این برای مانکو و همسرش، نشانهٔ پایان انتظار برای جستجوی سرزمین موعود بود و به این ترتیب، این زوج افسانهای شهر خود را روی این تپه بنا کردند. گسترش
تمدن اینکا در آغاز تنها یک دولت-شهر کوچک شامل شهر کوزکو و سرزمینهای پیرامون آن بود، اما در سدهٔ پانزدهم میلادی، ساپا اینکا (رهبر بزرگ)، با گشودن بخش بزرگی از کوههای آند، قلمرو اینکا را از حدود کوزکو بسیار فراتر برد و دولت-شهر کوزکو را به یک امپراتوری بزرگ تبدیل کرد. این امپراتوری که تاهوانتینسویو نامیده میشد، یک سازمان فدرالی با یک دولت مرکزی (کوزکو) و چهار استان با دولتهای محلی به نامهای: چینچایسویو، آنتیسویو، کونتیسویو و کولاسویو بود. همچنین گمان میرود که پاچاکوتیسازندهٔ شهر اسرارآمیز ماچوپیچو بوده باشد. پس از پاچاکوتی، دیگر فرمانروایان اینکا به ترتیب عبارت بودند از: پسر پاچاکوتی
توپاک اینکا دهمین امپراتور اینکا در زمان فرمانروایی پدرش فرمانده ارتش تاهوانتینسویو بود. وی در سال ۱۴۶۳ میلادی، بخشی از سرزمینهای شمالی قلمرو پدرش (شامل بخشهایی از اکوادور و کلمبیای کنونی) را گشود و پس از مرگ پدرش در ۱۴۷۱ و رسیدن به امپراتوری نیز به فتوحاتش ادامه داد. مهمترین گشایشهای وی، فتح کشور
در زمان هوایناکاپاک، یازدهمین فرمانروا، امپراتوری اینکا به بیشترین وسعت خود رسید. او بخشهایی از شیلی و آرژانتین کنونی را به قلمرو امپراتوری پیوست کرد. نیز برخی از شورشهای داخلی را سرکوب نمود. همچنین قلمروش را میان دو فرزندش، آتاهوالپا تقسیم کرد. اینکاها زندگی اجتماعی پیشرفتهای داشتهاند. دولت اینکا آنان را از حداقل امکانات بهرهمند میساخت، و محل سکونت قبایل مختلف را تعیین مینمود. هر خانوادهای از دولت زمین دریافت میکرد و همهٔ افراد موظف بودند روی زمینی که دولت در اختیارشان قرار داده کار کنند و مالیات خود را نیز بپردازند. افراد سالم جامعه میبایست معلولین را در کشت و زرع یاری میکردند. ازدواج برای مردان در سن ۲۴ سالگی و برای زنان در سن ۱۸ سالگی الزامی بوده است. امپراتوری اینکا، دارای شبکهای پیشرفته از راهها بوده و در بیرون شهرها، انبارهایی برای نگهداری از خواربار و مواد غذایی وجود داشته است. نوع نظام اقتصادی امپراتوری اینکا سبب شده است که از این امپراتوری به عنوان یک تمدن کمونیستی یاد شده و گاه با امپراتوریهای ایران و رومباستان مقایسه شود. سان تزو فرمانده و استراتژیست بزرگ چینی در سال 500 قبل از میلاد به درگاه پادشاه سرزمین وو احضار شد. علت احضار او اطلاع هِلو پادشاه وو از قصد کشور چوکه بسیار قدرتمندتر از سرزمین وو بود، برای حمله به کشورش بود. هِلو دستور داد تا سان تزو بهترین و ماهرترین استراتژیست و ارتشتار آن زمان برای چاره اندیشی به دربار احضار شود. سان تزو از یک خاندان نجیب زاده بی زمین بود که در جریان دگرگونی های آن زمان جایگاه خود را از دست داده بودند.
نانگوا نخست وزیر ستمگر و فاسد کشور چو تصمیم داشت پس از به زیر سلطه کشیدن بخشهای دیگر چین، اینبار قلمرو کشور وو را به خاک خود ضمیمه کند. زمانی که سان تزو و هِلو با یکدیگر در خصوص تهدید سهمگین کشور چو صحبت می کردند سان زو اعلام کرد که شکست ارتش چو امکان ناپذیر نیست. هِلو که در این مورد دچار تردید بود سان تزو را به چالش کشید و گفت آیا تو می توانی زنان درباری را به سربازانی زبده تبدیل کنی؟ و سان تزو پاسخ مثبت داد. تعدادی از زنان انتخاب شدند و سان تزو پس از تشریح وظایف و چگونگی اجرای دستوراتش، زنان را به دو گروه تقسیم کرد و به دست هرکدام از آنها یک شمشیر داد. او برای هر گروه یک ارشد انتخاب کرد و از آنان درخواست کرد تا دستورات را اطاعت کنند. با صدور دستور زنان درباری شروع به خنده کردند. سان تزو گفت: احتمالا دستورات من واضح و روشن نبود و به همین دلیل من دستوراتم را دوباره تکرار می کنم. او پس از توضیح مجدد دستوراتش یک بار دیگر دستور اجرا صادر نمود و این بار نیز زنان درباری شروع به خنده کردند. سان زو گفت اگر دستورات اجرا نشوند احتمال دارد که آن دستورات صریح و روشن نبوده باشند و این ضعف فرماندهی است اما من دستوراتم را صریح و روشن بیان کردم اگر دستورات صریح و روشن بود و اجرا نشد مقصر افسران جزء می باشند و باید تنبیه شوند. سان تزو به سرعت و با یک حرکت هر دو زن ارشد گروه را با شمشیر کشت و سپس یک بار دیگر دستوراتش را صادر کرد. این بار این زنان که در طول زندگی خود به جز رفاه و آسایش چیز دیگری نداشتند شروع به اجرای دستورات سان تزو کردند و هِلو پادشاه وو متحیر شد. او بلافاصله فرماندهی ارتش وو را به سان تزو سپرد.
ارتش وو متشکل از 30 هزار نیروی نظامی بود که میبایست با ارتش چو متشکل از 300 هزار سرباز می جنگید. سان تزو با درک خطیر موقعیت کاری عجیب را انجام داد. او دستور داد تا به ارتش چو حمله کنند اما نه بطور مستقیم بلکه به نقاط تقاطع کناری و پست های دیده بانی و به راحتی این نقاط را از دشمن گرفت. حمله او موجب حرکت دشمن به سوی مناطقی گردید که به آنجا حمله شده بود اما زمانی که نیروهای ارتش چو به این مناطق می رسیدند سان تزو این مناطق را ترک کرده بود و به نقاط دیگری حمله می کرد. این سلسله حملات موجب پریشانی ارتش دشمن و افت روحیه آنان شد و زمانی که یکی از متحدین چو به دلیل عدم پیروزی تصمیم به جدائی از ارتش نانگوا گرفت، نانگوا برای جلوگیری از تکرار این رخداد توسط سایر متحدانش به آن کشور حمله کرد. کشور مورد حمله از سان تزو تقاضای کمک کرد و سان تزو بجای آنکه با تمام نیروهایش به کمک ایالت یاد شده برود تنها با تعداد اندکی به آن سرزمین رفت و افرادش را در موقعیتی که بعدها به زمین مرگ مشهور شد قرار داد. در این سرزمین افراد او راه فراری نداشتند و میبایست یا کشته شده و یا فاتح می شدند.
افراد سان تزو موفق شدند علیرغم تعداد اندک خود از برتری استقرار در مناطق مرتفع استفاده کرده و دشمن را متحمل شکست نمایند. پس از این شکست سان تزو نیروی اندکی از نفرات خود را به سوی بینگ پایتخت چو روانه ساخت و زمانی که نانگوا با شنیدن این خبر با اضطراب به سوی نانگوا حرکت کرد سان تزو با باقی مانده افرادش از پشت به ارتش او حمله کرد و همزمان افراد دیگر سان تزو نیز به این ارتش نانگوا حمله کردند و ارتش نانگوا که تضعیف روحیه شده بود در این جنگ شکست خورد و شهر بینگ به تصرف ارتش وو درآمد. با تصرف شهر بینگ هِلو به آن شهر وارد شد و با دیدن تمدن و ثروت این شهر دچار جنون قدرت شد و سان تزو که متوجه شد چه قدرتی را در دست چه فرد خطرناکی قرار داده است مجبور به ترک هِلو شد و برای همیشه ناپدید شد اما کتابی به نام هنر جنگ توسط او در 13 فصل نوشته شده است که حتی امروزه نیز در دانشکده های افسری مانند وست پوینت در آمریکا تدریس می شود. این کتاب تا قرن 8 میلادی توسط چینیان مخفی نگاه داشته شده بود و فقط در اختیار امپراطوران چین قرار داشت. در قرن 8 میلادی این کتاب از ژاپن سر در آورد و اسرار آن برملا شد. این کتاب بر روی ورقه های نازکی از چوب که با یک نخ به یکدیگر بسته شده اند نوشته شده و در هر ورقه بین 9 تا 13 حرف میخی نوشته شده است.
تیتر این کتاب پس از نام آن با این جمله شروع می شود:
جنگ برای مملکت اهمیتی حیاتی دارد. مسئله مرگ و زندگی است. مسئله بقاست.
چند دستور و رهنمود مهم از این کتاب به شرح ذیل است:
اگر دستورات صریح و روشن نباشد اشتباه فرمانده است.
افرادی که در جنگ مهارت دارند دشمن را به میدان نبرد می کشانند و افرادی که در جنگ مهارت ندارند توسط دشمن به میدان نبرد کشانده می شوند.
قوی ترین فرمانده کسی است که بدون جنگ پیروز شود.
نقشه هایتان را مانند شب تاریک کنید و مانند رعد حمله کنید.
کسی که خود و دشمنش را بشناسد اگر در 100 جنگ نیز شرکت کند در خطر نخواهد بود.
برای وارد شدن به جنگ بطور مستقیم حرکت کنید و برای پیروزی بطور غیر مستقیم.
بجای حمله به قوی ترین ها، به ضعیف ترین ها حمله کنید.
5 عامل پیروزی در جنگ عبارتند از آب و هوا، زمین عملیات، رهبری، مقررات نظامی و نفوذ معنوی.
باید خواسته های مردم حفظ شود.
برای آن که دشمنت را وادار به حرکت کنی باید او را به طرف چیزی بکشانی که فکر می کند می تواند بدست آورد.
ارتش خود را به زمین مرگ بکشانید در آن صورت نه می ترسند و نه فرار می کنند.
اساس جنگ همه فریب است.
اگر در جنگ شکست بخوری فرماندهان مقصرند.
باید افرادی را که از سوی دشمن برای جاسوسی آمده اند را پیدا کنید و به آنها رشوه دهید تا برای شما کار کنند.
پیش آگاهی راهی است که به واسطه آن فرماندهان از مردم عادی متمایز می شوند.
فریب دشمن بهتر از شکست دادن اوست.
تعداد نیرو در جنگ امتیاز نیست فقط با تکیه بر نیروی نظامیتان حرکت نکنید.
بخاطر شتاب شاهین است که شاهین بدن طعمه اش را در هم میشکند و بخاطر شتاب سیلاب است که سنگهای بزرگ جابجا می شوند.
برای دستیابی به پیروزی رهبران نباید فرماندهان را تحت فشار بگذارند.
کاری کنید که دشمن سمت چپش را آماده کند و آنگاه به سمت راستش که ضعیف شده حمله کنید.
ارتش برنده اول شرایط را برای پیروزی آماده می کند و سپس میجنگد اما ارتش بازنده اول می جنگد و سپس تلاش می کند تا شرایط را آماده کند.
تا کنون هیچ ملتی از جنگ طولانی بهره ای نبرده است.
فقط زمانی حرکت کنید که در آن سوئی ببیینید و فقط زمانی جنگ کنید که مجبور باشید.
هرگز به دشمن خود در ارتفاعات حمله نکنید.
فرار، فروپاشی و نافرمانی همه تقصیر فرمانده است.
ارتش هائی هست که نباید با آنا جنگید و زمین هائی هست که نباید در آن جا جنگید
دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:سان تزو فرمانده فیلسوف, :: 21:45 :: نويسنده : آتش بیش از سه هزار سال است که مردم با کتاب ای چینگ درباره اینده وقایع بزرگ و کوچک زندگی خود مشورت می کنند پیشگویان معتقدند مطالب این کتاب علی رغم قدیمی بودن بسیار معتبر است ۱٫ سر آغاز سرچشمه های دین بودایی را باید در نوع دنیایی که این حرکت نخستین بار در آن ظهور کرد؛ جستجو نمود. ۱-۱٫ زمینه های قبلی ظهور دین بودایی را باید در قرن ششم قبل از میلاد در هندوستان، درست همزمان با نوشتن اوپانیشادها است. هر دو دین جینی و بودایی رایحۀ دین باستانی هند را داشتند، امّا محتوای آنها کاملاً متفاوت بود. ادیان بودایی و جینی در سرزمینی بیرون از دشتهای دامنۀ رودخانه گنگ، در شمال غربی هندمتولد شده بودند. ماهاویرا و بودا ، هر دو از طبقۀ کاست کشاتریا (جنگ آوران) بودند. جستجو به دنبال کشف حقیقت زندگی به سبک ادیان بودایی وجینی نیز در میان آوارگان در جنگل و مرتاضان و ریاضت پیشگانی که در جنگلها یا استراحتگاههایی که توسط افراد ثروتمند تدارک دیده می شد سکونت داشتند،یا در نقطه ای از جاده و یا در گوشه ای از بازار که فرصت دیدار و گفتگو برای این قبیل افراد دست می داد، صورت گرفته است. ۱-۲٫ بنیانگذار زندگی اولیه- با وجود اینکه در مورد نیت گواتما(گواتاما) بودا، در مورد بنیانگذاری یک دین جدید تردید وجود دارد، وی به عنوان پایه گذار دین بودایی شناخته می شود. گواتما که همچنین به نامهای ساکیامونی و شاهزادۀ سیذارتا(سیدهارتا) نیز شناخته می شود،در حدود سال ۴۸۳ق.م. در حالی که به صورت رهبر یک جمع روبه رشداز طرفداران مخلص و سرسپردۀ خویش در آمده بود، جهان را وداع گفت . پدر وی سودهودانا ، درست شبیه به حکومت ماهاراجه های هندی در استانهای هند در قرون اخیر ، بر سرزمین کوچکی که امروزه نپال خوانده می شود، حکم می راند. حصول تنویر- گواتما، به رغم همۀ کوششهایی که پدرش برای راضی و خوشحال نگاه داشتن او به عمل می آورد، یک روز در سن ۲۹ سالگی تصمیم گرفت که خانه و کاشانۀ خود را رها کرده و زندگی مرتاضانه و دوره گردی پیشه کند. احادیث بودایی می گویند که گواتما شش سال تمام ، از انواع و اقسام آموزگاران دینی عصر خود تبعیت می کرد؛ امّا سر انجام راه زهد و ریاضتی افراطی را در پیش گرفت، به نحوی تقریباً تا مرحلۀ مرگ پیش رفت. سپس به یک زندگی تا حدودی ملایمتر بازگشت کرد که به هر حال، هنوز شامل خودداری از لذات جسمانی و در عوض ، تمرکزروی تفکر و مراقبۀ شدید بود. به این ترتیب، وی به مرحله یا مقام روشنایی یا بودهی دست یافت، در حالی که زیر یک درخت بودهی- درخت انجیر مقدسی که شاخه ها و ریشه های زیاد و گسترده ای داشت- نشسته بود. کلماتی که خود وی در رابطه با این تجربه و شهود تنویر و راه یابی بر زبان آورده، در یکی از قدیمی ترین نسخ متون بودایی به شرح زیر، دیده می شوند: من اینگونه فکر و ادراک می کردم که فکر و ذهنم از آساوای(فساد) هوای جسمانی ، یا آساوای میل به زندگانی، یا آساوای جهل و غفلت آزاد شده بود و در این من آزاد و رها شده، دانش و معرفتی نسبت به این آزادی و رهایی به وجود آمد. من به تحقیق فهمیدم که تجدید تولد من از بین رفته و زندگی دینی من به سرانجامی که باید برسد، رسیده است. چیزی(برای من) ورای این جهان وجود نخواهد داشت… جهل وغفلت کنار زده شده و معرفت سربرآورده است. تاریکی کنار رفته و نورو روشنایی به جای آن نشسته است. سپس بودا پنج تن از معلمان فکری پیشیت خود را در پارک گوزن در سارنات، نزدیکی واراناسی جدید(بنارس) پیدا کرد و اولین خطبه یا موعظۀ خویش را برای ایشان ایراد نمود. همین افراد، اولین گروه از پیروان وی را تشکیل دادند. موعظۀ پارک گوزن ، عمدتاً بیان و توصیف چهار حقیقت با شکوه است که تا کنون یا مرکز دهارما یا تعلیم بودایی است. این چهار حقیقت ، به صورت خیلی ساده به قرار زیر است: ۱٫ همه چیز،درد ورنج و عذاب است. ۲٫ درد ورنج حاصل امیال و آرزوهاست. ۳٫ قطع میل و آرزو به معنای قطع رنج و عذاب است. ۴٫ این کار نیز تنها از طریق راه هشتگانه اصیل وبا شکوه امکان پذیر است که عبارت است از: افکار صحیح، امیال صحیح، کلام صحیح ، عمل صحیح، زندگی صحیح، کوشش صحیح، توجه صحیح و سرانجام تمرکز صحیح. به نظر می رسد عمده ترین روشی که در تعالیم بودا به کار می رفته ، روش محاوره و گفتگو بوده است؛ هر چند خطابه ها و سخنان موعظه آمیزی نیز از وی ثبت شده، که معمولاً با بحثی در مورد فضایل اخلاقی آغاز شده و سپس به اموری عمیق تر می پردازند. روزهای آخر زندگی و مرگ بودا، در متنی کوتنه، تحت عنوان کتاب نا خوشی عظیم شرح داده شده است. وی چهار مرحله از خود بی خود شدن را طی کرده و سپس در گذشت. پس از بحث و گفتگوی فراوان در بین پیروان او، سرانجام آثار برجای مانده از زندگی او نیز از میان رفت و تنها احترام و تکریم بودا بود که باقی ماند. ناجی یا نجات بخش به سختی می تواند تصویر گر چهرۀ شخصیتی باشد که خود به مردم تعلیم می داد که خودشان چراغ راه خویش باشند. از طرف دیگر، زندگی وی نمونه ای خوب والگویی مناسب برای همۀ کسانی است که سعی در آزادی و رهایی خوشتن خویش دارند. مسلماً وی در وجود کسانی که به سراغ او می روند، عکس العمل شایسته و صمیمانه ای را برمی انگیزد؛به علاوه اینکه اصول تعالیم و نظام راهبان بودایی نیز، برای پناه جستن افراد وجود دارد. این واقعیت که پیروان دین جینی و همچنین ادیان دیگر او را فریبکار و اغواکننده می خواندند، خود شاهدی از ناحیۀ غیر بوداییان است، براینکه قدرت جذب وی تا چه اندازه بود و چگونه وی، حتی پیروانی را از میان هواداران معلمان دینی دیگر، به سوی خود جذب می کرده است. ۲٫ متون مقدس ، از صورت شفاهی تا مکتوب در میان بوداییان اعتقادی اساسی وجود دارد مبنی بر اینکه هستۀ مرکزی تعالیم کتب مقدسبودایی، منعکس کنندۀ پیام اولیه و اصلی خود بودا است. دلایل و شواهد خوبی وجود دارندبر اینکه باور داشته باشیم راهبان پیرامون وی، آنچه او به شاگردان و مریدان خویش می گفت و سخنانی که با دیگران رد وبدل کرده بود، از بر کرده و مکرراً بازگو می کردند. متونی که به زبان پالی هستند، احتمالاً جزو اولین متنهایی بوده اند که به رشته تحریر در آمده اند. تاریخ کتابت آنها نیز حدود نیمه های قرن سوم پیش از میلاد است که یا همزمان با متون سانسکریت بوده، یا کمی قبل از آنهاست. زبان پالی از پراکریتها، یا گویشهای زبان سانسکریت است که در زمان ظهور دین بودایی در آن مناطق رواج داشته است. نسخۀ سانسکریت متون مقدس بودایی، از هر نظر دارای اهمیت و با نسخۀ پالی آنها برابر است. این متون، تنها بعضی از مطالب پالی را ندارند و در عوض شامل پاره ای اضافات هستند، که یقیناً افزوده های متأخرتر از دوران اولیه دین بودایی است. ۲-۱٫ ساختار و محتوای متون مقدس این متون مقدس، وقتی سرانجام به صورت مکتوب درآمدند، روی برگهای پهن درختهای نخل منقوش گردیده و سپس در تعدادی سبد یا پیتاکا جمع آوری شدند. همانطور که این نوشته ها را دسته بندی و مرتب می کردند، سه گروه از نوشته ها به صورت متمایز پدید آمدند که به نام سه سبد یا تری پیتا کا شناخته می شوند: سبد نظم و انضباط (وینایا پیتاکا)، سبد خطابات (سوتا پیتاکا) ، و سبد مطالب بیشتر، یا تعالیم مخصوص (آبهیداما پیتاکا). نظم و انضباطی که در سبد اول از این مجموعه به تصویر در آمده، همان نظم و رسومی است که باید سانگهه یا نظام راهبان بودایی مورد پیروی قرار دهند. این قسمت بیشتر روی پراتی موکشا (در زبان پالی، پاتی موکشا) متمرکز است، که به معنای آن چیزی است که قید و بند به وجود می آورد( واجبات) . سبد خطابات و مواعظ ، بدون شک مهمترین و پرمعناترین بخش از متون مقدس بودایی، هم برای کل امت بودایی و هم برای اکثر پزوهندگان است که علاقه مند به مطالعه این دین هستند. سبد مواعظ و خطبه ها به پنج قسمت تقسیم شده، که دو تای اول آن بر مبنای حجم مطالب گروهبندی شده اند: مواعظ و خطبه های طولانی و مواعظ و خطابات متوسط . قسمت سوم شامل گفتار مرتبط به هم بوده وبخش چهارم نیز مشتمل بر سخنانی است که دارای یک فهرست است. قسمت نهایی در سبد مواعظ و خطبه ها، مجموعه ای از کارهای کوچک متفرقه است که احتمالاً از آن چهار قسمت مدون و منظم قبلی، برای خواننده عادی مأنوستر است. قسمت تعالیم اضافی یا مخصوص، که آخرین بخش از مجموعۀ سه سبد بودایی را تشکیل می دهند (آبهیداما پیتاکا) به مراتب از بحث مقدماتی یا معرفی دین بودایی فراتر می رود. به عنوان نمونه، کتاب اول آن عبارت از تعیین و شماره بندی دهارماها است و فهرست مبسوطی از عناصر و جریانات ذهنی است که بعضاً اخلاقیات روانشناسانه خوانده می شود. کتاب دوم تجزیه و تحلیلی بر کتاب اول است و کتاب سوم نیز، بحث را بر مرتبط ساختن این عناصر با سایر گروهها و مباحث دیگر ادامه می دهند. ۳٫ نظریۀ اولیّۀ بودایی هنگامی که از خود می پرسیم تعالیم اولیه بودایی خود آنها بوده اند، پاره ای اصول نظری خاص نمایان می شوند. قبل از هر چیز و در ابتدا، با خود خصوصیت حیات و زندگی برخورد می کنیم؛ ماهیت وجود داشتن و بودن . پس از آن، حقایق اصلی چهارگانه ( چهار حقیقت با شکوه) و راه هشتگانه اصیل و پر شکوه وجود دارند که شامل اموری هستند که فرد باید در خلال زندگی- با همۀ مسائل و مشکلات آن- انجام دهد. هدف رسیدن به نیروانا و اینکه معنای آن در مورد افراد انسان چیست نیز، یکی دیگر از مسائل نظری برای پژوهشگران مکتب بودایی است. اجزای متشکله هستی یا وقعیات حیاتبه این گونه اند. این امر نباید تعجب کسی را بر انگیزد که بشنود حیات در وهلۀ اول، ناپایدار، گذران، فانی و در حال تغییر و تبدیل است. خصلت دوم وجود و هستی بشری این است که زندگی چیزی جز درد و رنج و بدبختی نیست . بالاخره آنچه برای بسیاری از مردم سخت و گیج کننده است، سومین جزء یا خصوصیت هستی است؛ اینکه هیچ خود یا نفس ای وجود ندارد. متفکرین بودایی و هندویی بر سر این سؤال که آیا بودا وجود آتمان را انکار کرده است یا خیر، سالها مجادله کرده اند. آیا در پس خودداری او از بحث در این باره، اعتقاد وی به یک هستی مطلق – اعم از شخصی یا غیر شخصی- وجود دارد؟ یا اینکه شواهد و دلایل موجود مؤید عدم اعتقاد وی به این مطلب ، یا رد و انکار آن است؟ اگر انسان نظر وی در مورد گذران بودن حیات، ماهیت درد آور داشتن آن و نیز این اعتقاد را که باور داشتن به هر چیز ثابت و باقی، در نهایت به وابستگی به آن چیز و در نتیجه درد و رنجی مستمر می انجامد، بپذیرد، درآن صورت مشکل می توان گفت که بودا به وجود آتمان اعتقاد داشته است. تمسّک و ارجاع بودا به سه حقیقت از چهر حقیقت با شکوه، نشانۀ امتناع او از درگیر شدن درنظریه پردازی های هندویی و بازگشت به جریان اصلی تفکرات خویش است که توجه و تأکید اصلی آن، بر اساس و ماهیت مسئلۀ درد و رنج انسانی، نحوۀ مقابله با آن و راه رهایی ازآن است. ۳-۱٫ چهار حقیقت برجسته و راه هشتگانۀ اصیل در بحث از حیات بودا ، قبلاً به چهار حقیقت اصیل و با شکوه دین بودایی نیز اشاره کردیم. درآنجا دیدیم که درد و رنج افراد انسانی که دومین جزء از اجزای متشکّلۀ هستی و وجود آدمی است، به موازات اولین حقیقت اصیل حیات آدمی نیز هست؛ به این مضمون که حیات انسانی سراسر درد و رنج و بدبختی است. حقیقت دوم از حقایق اصیل چهارگانه ، میگوید که برای این درد و رنج علتی وجود دارد: بدبختی انسانها ریشه در میل، آرزو، اشتیاق و وابستگی دارد. سومین حقیقت از چهار حقیقت اصیل، امید را درنگاه تفکر بودایی نشان می دهد. امّا چگونه کسی می تواند میل و اشتیاق را در وجود خود خشک کند؟ چهارمین حقیقت برجسته و اصیل دین بودایی دعوت مردم به تبعیت از راه هشتگانۀ اصیل است که دو مرحلۀ نخست آن، یکی اعتقادات یا دیدگاههای صحیح و دیگری نیات و آرزوهای صحیح است. مراحل سوم، چهارم و پنجم – سخن صحیح، عمل صحیح و زندگی صحیح- بخش میانی را تشکیل می دهند و در مورد همۀ افراد قابل پیاده سازی هستند. سه مرحلۀ نهایی- کوشش صحیح، تفکر صحیح و تمرکز صحیح- از طریق تفکر و مراقبه و جذبه های متعالی، افراد را به سطوحی فراتر از وظایف و روابط مرسوم در جامعه هدایت می کنند. ۳-۲٫ کارما و خلقت و ایجاد وابسته فهم و درک بوداییان از نظریۀ کارما و نیز خلقت و ایجاد وابسته، کمکی در شرح و بیان حقایق دوم و سوم از مجموع چهار حقیقت بر جسته و نیز مسئلۀ اساسی و اصلی دین بودایی است. آن مسئله این است که اگر در واقع، خود یا من پایداری وجود نداردکه دروجودهای بعدی فرد ظاهر شود، چگونه است که پیروان دین هندویی و دیگران از تناسخ یا تولددوبارۀ روح در بدنی دیگر صحبت به میان می آورند؟ اگر خود پابرجایی وجود ندارد که حاصل و تبعات اعمال آدمی در این حیات فعلی را به حیات بعدی او منتقل کند، دیگر تولد دوباره به چه معناست؟ قدم اول در مواجهه با این مسئله این است که آن را از این فکر که هویت پایداری وجود دارد که به وسیلۀ دو فرد- یا جریانی از افراد معین- در طول چند دوره مورد مشارکت قرار می گیرد، جداسازیم. مفهوم تناسخ روح نزد بوداییان، مانند یک بار اضافی است. پنج اسکاندها یا ویژگی اصلی هر فرد، در زمان تولد وی فراهم آمده و به هنگام مرگ او پراکنده می شوند؛ در نتیجه، هیچ خود یا نفس پابرجایی برای انتقال به یک هستی و وجود آتی بر جای نمی ماند؛ امّا کارهایی که یک فرد در یک وجود یا هستی انجام می دهد، می تواند هستی و وجود فرد دیگری را که خود مجموعه ای از پنج صفت اصلی یاد شده است، موجب شود. از ناحیۀ نیروی کارما، نوعی رابطۀ علّی بین شخص اول و دوم وجود دارد؛ امّا هیچ گونه اشتراک هویتی ای در کار نیست. ۳-۳٫ هدف غایی : نیروانا در انتهای جاده، انسان باید متوقع چه چیزی باشد؟ هدف نهایی کدام است؟ کسی که میل و اشتیاق را- که موجب همۀ دردها و عذابها بوده است در خود می کشد، راه هشتگانۀ بودایی راکه به سوی مراقبه و تمرکزی متعالی تر رهنمون می شود، طی کرده و به نیروانا رسیده است( در زبان پالی به آن نیبانا گفته می شود) که از لحاظ معنای لفظی، به معنای خاموش کردن یک شعله یا توقف وتعطیلی است و درمکتب بودایی، به عنوان هدف نهایی و غایی حیات مطرح شده است. این وسوسه وجود دارد که نیروانا، به عنوان یک حالت روحی متعالی شامل آرامشی عظیم سخن گفت؛ امّا بهتر این است که آن را مانند تجربه ای بدانیم که از هرگونه توصیف و بیان طفره می رود و امری است که به آزادی کامل فرد ورها شدن از هرگونه رنج و عذاب می انجامد. یکی از نتایج آن کاملاً روشن است: اینکه شخص دیگری وجود و هستی ای توأم با درد و رنج پیدا نخواهد کرد و این، خود بسیار شادی آور و آرام بخش است. ۴٫ آداب و رسوم دین بودایی ۴-۱٫ عبادات و مراسم دینی پرستش و عبادت بودایی، در وهلۀ نخست بر تصدیقی ساده و مستقیم که سه پناه خوانده می شود، متمرکز است. من به بودا پناه می برم؛ من به دهارمه پناه می برم؛ من به سانگهه پناه می برم. سه استعاذۀ یاد شده تقریباً بخشی از هر فعالیت بودایی است. از نظر بوداییان، پناه بردن به بودا به معنای این نیست که بودا هر فرد بودایی که این کلمات را زمزمه کند، نجات خواهد داد. تعالیم بودایی چنین است که این تنها اعمال خود آدمی است که به تنویر و سپس رسیدن به نیروانا منجر خواهد شد. هنگامی که راهبان بودایی ، هر صبح و شام برای ادای پوجا (نیایش و عبودیت) در دیرها جمع می شوند، این سه استعاذه خوانده شده و سوتراها به آواز قرائت می شوند. همچنین آداب و مراسم خاص پوجا برای مناسبتهای ویژه وجود دارند که از آن جمله ، مراسم وساک در چهاردهمین روز(ماه کامل) از ماه مه است؛هنگامی که تولد بودا، رسیدن وی به مرحلۀ تنویر و سرانجام مرگ او و ورود به مقام پاری نیروانا جشن گرفته می شود. امّا فرصتها و مناسبتهای خاص ، همۀ مطلب نیست.عبادتهای روزانه، بیش از هر امری نشانه ای از تقوا و پرستش بودایی است که در همه جای سرزمین بودایی، از معابد بزرگ و عمده گرفته تا آنهایی که بسیار کوچک هستند، اجرا می شود. معابدی که دارای اثری از بودا هستند، از اهمیت ویژه ای برخوردارند. این آثار بر جای مانده بسیار با ارزش تلقی شده و مربوط به زمانی است که آنچه از بودا بر جای مانده بود، به هنگام مرگش بین شاگردان و حواریون وی تقسیم شد. معابد و دیرهای بسیار بزرگی ساخته شدند تا یک دندان، استخوان، خاکسترهای بودا و یا شاید تکه چوبی از درخت انجیری که می پنداشتند بودا در زیر آن به روشنایی رسیده، در خود جای دهند. تفکر و مراقبه : از همان روزگار اولیه دین بودایی، تفکر و مراقبه از اجزای اصلی فعالیتهای راهبان بودایی بوده است. مراکز تفکر و مراقبه برای افراد معمولی نیز بسیار شهرت دارند. دهیانا که رایج ترین واژه ای است که برای این تفکرو مراقبه به کار می رود، هفتمین قدم در راه هشتگانۀ برجستۀ دین بودایی است. قدم بعدی و نهایی، ساماندهی استکه بهترین ترجمۀ آن توجه و تمرکز است. کسی که به دنبال سلوک، تمرکز و مراقبه می رود، حتماً باید معلمی داشته باشد که نقش آموزگار و مرشد وی را بر عهده گرفته و راه صحیح را نشانش دهد. پس از اینکه شخص مراحل مقدماتی را طی کرد، وارد مرحلۀ آخری می شود که از چهار دهیانا تشکیل شده است. اولین دهیانا که با فکر اولیه و فکر نامربوط به دست می آید ، زاییدۀ بی اعتنایی بوده و وجدآمیز و لذت بخش است. در دهیانای دوم ، فکر با تمرکز جایگزین می شود که آن نیز به مرحلۀ رشد و تعالی رسیده و به نوبۀ خودبه دهیانای سوم می رسد، که عبارت از متانت و آرامش، دقت و مواظبت وآگاهی روشن است. سرانجام، در دهیانای چهارم، نه عصبانیت وجود داردو نه شادی و انسان جملگی آرامش و تفکر و مراقبه می شود. در این مرحله، انسان زندگی های قبلی خود را به خاطر آورده، آزادی و عدم وابستگی را کاملاً تجربه می کند. ۴-۲٫ حیات اخلاقی اخلاق بودایی به صورت بسیار ساده، در پنج فریضه یا دستور خلاصه می شود که سنگ زیربنای حیات اخلاقی رهبانان و افراد معمولی است. این پنج فریضه یا دستور عبارت از اجتناب از موارد زیر است: نابودی حیات و زندگی، گرفتن چیزی به زور، بی عفّتی و عدم پاکدامنی، دروغگویی و نوشیدن مشروبات الکلی، قوی و جهل آور. مفهوم بودایی سیلا یا اخلاقیات به طور کلی، که هم برای جامعۀ رهبانیت و هم افراد عادی است، شامل این پنج فریضه یا حکم اخلاقی بوده و قدری نیز دامنۀ آن را توسعه می بخشد. در سیلا، کشتن، دزدی کردن و سوء رفتار جنسی تحریم شده و حکم مربوط به گفتار دروغ و ناصحیح، به موارد مشخص تری نظیر سخن کذب،تهمت، سخن درشت و خشن و صحبتهای احمقانه و توأم با سبکسری تسرّی داده شده است. در سیلا همچنین در رابطه با افکار مبتنی بر طمع و آزمندی ، یا افکار خصمانه و نظرات باطل اخطار داده شده است. همچنین سیلا فضیلتهایی از قبیل کفّ نفس، قناعت و رضایت به ضروریات و حوایج روزمره، استقامت و پایداری در تبعیت از راه میانه، طهارت، تواضع، اعمال آزادمنشانه، سپاسگزاری، احترام و تکریم بودا و عقیدۀ بودایی و نظام رهبانی، تساهل ، صمیمیت و خلوص را شامل می شود. علاوه بر این، خیر خواهی و محبت نیز از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده و در شخص بودا تجسم می یابند؛ زیرا وی ترجیح داد در دنیا باقی بماند و مردم را آموزش دهد، تا اینکه آن را ترک کند. به این ترتیب، اخلاقیات اولیۀ بودایی راه میانه ای بود در بین دو حالت افراط و تفریط زهد و ریاضت پیشگی سخت و مسامحه و آزادی زیاد. ۴-۳٫ روابط بین راهبان و عامّۀ مردم- نظام رهبانی شاگردان یا حواریون اصلی بودا به نام بهیکوها، یا راهبهای دوره گرد و گدا خوانده می شدند. همین ها بعداً هستۀ مرکزی سانگهه یا نظام رهبانی بودایی را به وجود آوردند. این احتمال وجود داردکه سانگهۀ بودایی وقتی به وجود آمده باشد که بودا و شاگردان ومریدان وی ، مانند گروههای مشابه دیگر، الگوی خاصی را برای عزلت نشینی موقت خویش در فصل باران پذیرفته بودند. در طول زمان، نظام رهبانی بودایی دارای نظم و انضباط بهتری گردید و در نتیجه، ثبات نهادی و تشکیلاتی به دست آورد. وینایاپیتاکا، یا متون مقدس مرتبط با سبد نظم و انضباط دینی شامل قوانین و مقررات مربوط به راهبان بودایی بود. چهار حکم یا فریضه اول در مجموعه پراتی موکشا، قوانین پاراجیکا خوانده می شوند؛ زیرا شکستن آنها موجب اخراج فرد از نظام رهبانی شده و در نتیجه برای وی یک شکست محسوب می شود. پنجمین دستور که در مورد عدم نوشیدن مشروبات الکلی است، قانون پنجاه و یکم در مجموعۀ پراتی موکشا را تشکیل می دهد. سیزده بند قانونی بعدی، چنانچه شکسته شوند، به جلسۀ رسمی مقامات روحانی ویک دوره تعلیق یک ماهه به عنوان تنبیه منجر می شوند. این قوانین در ارتباط با جرایم جنسی، داشتن محل زندگی بیشتر ازآنچه مورد نیاز است، ایجاد دردسر و مشکل برای نظام روحانی دیر یا ایجاد بی میلی نسبت به آن است. دو قانون دیگر هم وجود دارد که در مورد تحریم راهبها از نشستن در جایی که توسط خانمها پیشنهاد شده باشد و استفاده از کلمات و واژه های مفسده آمیز است. این خطایا نیز مستلزم تشکیل جلسه مجمع روحانی است وتنبیه مربوطه توسط اعضای مجمع تعیین می شود. تعداد سی قانون یا مقررات نیز وجود دارد که مستلزم توبه و از دست دادن پاره ای از اشیاء و لوازم، از قبیل ردای رهبانی، فرش خواب و کاسۀ درویشی است. اینها برای وقتی است که راهبی بیش از حد نیاز خود، از این لوازم داشته باشد. پس از آن، نود و دو قاعده و حکم وجود دارد که جملگی مستلزم توبه کردن است و موضوع آنها نیز سخن نامناسب، تحریک افراد به دودستگی، پیشنهاد روابط نامناسب با زنان- به خصوص با راهبه ها یا به اصطلاح بهیکونی ها- و راهنمایی دیگران د ر جهت انجام چنین امور غلطی است. ۴-۴٫ شیوۀ زندگی برای تودۀ مردم یکی از وظایف اصلی تودۀ مردم، جمع آوری وتقدیم هدایا به دستگاه روحانی است؛ از ریختن چند دانه برنج در کاسۀ یک راهب دوره گرد گرفته ، تاتقدیم لباس و پارچه برای دوخت ردای رونیان. ثروتمندان نیز می توانند هدایای بزرگتری نظیر استوپاها، معابد بودایی یا پاگودها را بنا کرده و تقدیم می نماید. افراد معمولی می توانند متون مقدس دین بودایی را تحت سرپرستی و نظارت آموزگاران رهبانی بیاموزند تا به این ترتیب ، در حیات فعلی بر سطح دانش و حکمت خویش افزوده وبرای زندگانی آتی خویش نیز، وجود هستی متعالی تری را آماده سازند. پنج حکم یا قضیۀ کلاسیک دین بودایی، در مورد روحانیان و افراد معمولی آن دین به یک اندازه مصداق دارد. برهمین منوال، فضیلتها و صفات گوناگون دیگری هستند که به هر دو دسته تعلق دارند؛ اگرچه مردان و زنان معمولی (غیرروحانی) بودایی این احکام و فرایض را در محیط جامعه و خانوادۀ خویش به کار می گیرند. والدین کوشش می کنند تا فرزندان خود را مطابق آداب و سنن بودایی پرورش دهند و آنها را به سنت بودایی وارد کنند. رابطۀ بین راهبهای بودایی و عامّۀ مردم ، رابطۀ منحصر به فرد است. راهبها به چشم افراد بزرگتری دیده می شوند که از احترام تزلزل ناپذیر تودۀ مردم بودایی برخوردارند؛ مردمی که آنان را به چشم بهترین الگوی حیات بودایی نگاه می کنند. ۵٫ شاخه های اصلی دین بودایی: تراوادا و ماهایانا دو شاخۀ اصلی و عمده ای که در جهان بودایی وجود دارند، یکی مکتب تراوادا یا عقیده و نظریۀ بزرگترها است، که بوداییت کشورهای جنوبی آسیا است و دیگری مکتب ماهایانا یا گردونۀ بزرگ ، که بوداییت کشورهای شرق آسیا است. طی سالیان متمادی، هم محققان صاحبنظر و هم مطالعه کنندگان و ناظران اتفاقی، این دو مکتب اصلی دین بودایی را به نام مکاتب هینایانا و ماهایانا می خوانند. هینایانا به معنی گردونۀ کوچک و ماهایانا هم که قبلاً دیدیم ، به معنی گردونۀ بزرگ. به راحتی می توان حدس زد که ماهایانایی ها باید این اصطلاح را باب کرده باشند؛ با این اعتقاد که مکاتب آنها گردونه یا وسیلۀ کاملاً بزرگتری برای نقل و انتقال افراد بشر، از میان دریای غم و اندوه است. پس از جنگ جهانی دوم ، سالها طول کشید تا پیروان فرقه ای که هینایانا خوانده می شد، سرانجام توانستند نا رضایتی و ناخشنودی خویش را نسبت به واژه ای که از نظر آنان زیادی فروتنانه و نیز غیر دقیق بود، ثبت کنند. بنابراین، در متون و کتب جدیدتری که در این زمینه نوشته شده، به جای اصطلاح هینایانا، بیشتر از واژۀ تراوادا که به معنی راه یا نظریه قدما و بزرگترها است، استفاده می شود. هر دو مکتب تراوادا و ماهایانا، کتاب مقدس تری پیتاکا یا سه سبد معروف را معتبر و مستند تلقی می کنند؛ امّا بین روایت های ایشان از متن مزبور اختلافاتی وجود دارد. پیروان ماهایانا ۵۵ مجلد حجیم که ۲۱۸۴ سند را شامل می شود، به همراه ۴۵ مجلد از ضمایم به آن می افزایند. تعدادی از گروههای ماهایانایی ، تنها روی یک متن خاص نظیر لوتوس سوترا تأکید می ورزند واز متون دیگر، خیلی به ندرت و به صورت اتفاقی استفده می کنند. وقتی پیروان شاخۀ تراوادا راجع به بودا صحبت می کنند، در واقع همان گواتاما بودا، بنیانگذار دین بودایی را در نظر دارند؛امّا نزد ماهایانایی ها، تعداد بسیار زیادی بودا وجود دارند که همه در صحنه ای کاملاً نمایشی و دراماتیک، در متن مقدس لوتوس سوترا، در یک نقطه در کنار هم جمع شده اند. بعضی از این بوداهای خاص از اهمیت بیشتری برخوردارند؛ نظیر بودایی به نام آمیتابها(آمیتابا) که به اصطلاح ، خدا یا رب سرزمین پاک بوداییان در مکتب بودایی سرزمین پاک است. در متون تراوادایی نیز از بوداهای دیگری نام برده می شود که سه نفر از آنها، کسانی هستند که در روزگاران قبل از گواتاما می زیسته اند؛ یا مثلاً یکی دیگر از آنها میتریا نام دارد که بودای موعود یا منتظر است. بودای آینده، حتی در کتب اولیه بودایی نیز به نام بودیستوه خوانده شده، که به معنای کسی است که به مقام تنویر و روشنایی رسیده و در نتیجه، در مسیر رسیدن به نیروانا است. تفاوتهای عملی و اجرایی بین تراوادا و ماهایانا به درجۀ پایبندی یا قوت و ضعف در پذیرش آیینهای بودایی مربوط می شود. ماهایانایی ها معمولاً مکتب تراوادا را به طور کلی رد نمی کنند، بلکه معتقدند که مکتب خود آنها وسیعتر و غنی تر می باشد. آیینهای عبادی و نیایشی در اکثر معابد ماهایانی فعالترو سنگین ورنگینتر است. بر خلاف مکتب تراوادا که معابدش ساده تر و زاهدانه تر می باشد، در معابد آنان انواع و اقسام اشیای گیج کننده یافت می شوند. ۵-۱٫ تعالیم اصلی شاخۀ ماهایانا- متون مقدس اولیه تعداد ۲۱۸۴ متن ماهایانایی وجود دارند که منزلت قانونی دارند. لوتوس سوترا نمونۀ یک متن مقدس خاص است که مورد توجه ویژۀ بوداییان کشورهای پیرو مکتب ماهایانا است. نام کامل این سوترا، لوتوس سوترای قانون شگفت انگیز است که به زبان سانسکریت، سادهارما پونداریکا سوترا نامیده می شود. این متن در فاصلۀ قرن دوم پیش از میلاد تا قرن دوم میلادی، در هندوستان نوشته شده است. سوتراهای تکامل حکمت از طریق یک رشته پارادوکسها، تضادّ بین حقایق دنیوی و حقایق مطلق را به نمایش می گذارند. اولین این سوتراهای حکمت، احتمالاً در حدود قرن اول ق.م. نوشته شده است. همۀ آنها به این صورت این نظریه راتبیین می کنند که هر آنچه ما می دانیم – از تجربه های حسی گرفته تا دانشمان نسبت به بوداها و بودیستوه ها، کاملاً خالی و تهی بوده و شامل هیچ حقیقت مطلقی نیستند. کتاب اعمال بودا احتمالاً در اواخر قرن اول، یا اوایل قرن دوم میلادی نوشته شده و معمولاً آن را به آسواگوشا که از راهبان فیلسوف و برجستۀ آن عصر بوده، نسبت می دهند. اثر مزبور به یک معنا حالتی انتقالی دارد، زیرا اندیشه های تراوادایی و ماهایانایی را در کنار هم شامل می شود. فرود به جزیرۀ لانکا که در همان حدود قرون اولیه میلادی نوشته شده، نزد فرقۀ آگاهیِ تنها از اهمیتی اساسی برخوردار است. مؤلف این اثر مباحثی از قبیل خلأ و خیال و توهم و نیز آناتا یا نبود خودرا، از دیدگاهی روان شناختی مورد بحث قرار می دهد وبه این فکر می رسد که مخزن یا انباری ازآگاهی وجود داردکه از لحاظ وجود، داده های عاطفی را دریافت می کند. کل این مکتب نیز، برهمین فکر نامگذاری شده است. کتابی که نزد تودۀ مردم بودایی از جاذبۀ خاصی برخوردار است، کتاب ویمالاکیتری سوترا است که در آن، سخنگوی اصلی، یکی از افراد معمولی به نام ویمالا کیتری است. درکتاب غرش شیر ملکۀ سریمالا، که متنی است که در حدود قرون اول یا دوم میلادی نوشته شده ، چهرۀ اصلی کتاب یکی از زنان معمولی مکتب بودایی است. یکی دیگر از کتابهایی که نزد پیروان مکتب تی ین تئای از اهمیت ویژه ای برخوردار است و درعین حال، در سایر حلقه های معتقدان به شاخه ماهایانا نیز زیاد خوانده می شود، کتابی است تحت عنوان روایت مبسوطی از ورزش بودا (لالی تاویشتارا) که شرح و بسط بُعد انسانی حوادث گوناگون در زندگانی بودا است. ۵-۲٫ تعالیم مکتب ماهایانا – بوداها و نظرات پیرامون آنها حداقل از دید افراد معمولی، مشهورترین بودایی که در کتاب لوتوس سوترا دیده می شود، بودای آمیتابا یا بودای روشنایی و نور نامحدود است که در زبان چینی ، آمی تئوفو و در زبان ژاپنی آمیدابوتسو خوانده می شود. وی نام دیگری هم دارد که به معنای حیات نامحدود است. بودای دیگر که نور و روشنی فراهم می آورد، بودا وایروکانا است، به معنای کسی که می درخشد؛ چهرۀ اصلی یکی از متون مکتب ماهایانا که به نام خود وی نامگذاری شده است؛ سوترای درخشندگی عظیم. بوداهای دیگری که قابل ذکر هستند، عبارتند از: آکسوبیا یا بودای تزلزل ناپذیر، راتناسا مبهاوا یا بودایی که از جواهر متولد شده و در آخر، بودای واج رادهارا، یا کسی که رعد و صاعقه را حمل می کند. تمام اینها بوداهایی آسمانی و متعالی هستند که از قدرتهای چشوگیری نیز برخوردارند؛ در حالی که بوداکسیاپا یک بودای زمینی است که از قدرتهای زمینی یا دنیوی هم برخوردار است. طریقۀ بودیستوه بودهی به معنای روشنایی و تنویر و سات نیز به معنای بودن یا تحصیل کردن (در حالت چیزی بودن) است. در مکتب تراوادا چنین شخصی در جهت رهایی و آزادی نهایی (نیروانا) پیش می رود؛ امّا در مکتب ماهایانا، بودیستوه به عنوان کسی دیده می شود که از جستجو و کسب نیروانا پیشتر رفته است. دلیل آن این است که هیچ کس، یا حداقل هیچ کسی که ذهنی ترحم آمیز داشته باشد، نمی تواند یک لحظه از فکر مخلوقات بی شماری که در دایرۀ غم و رنج و بدبختی وجود انسانی قرار گرفته اند، غافل بماند.به این ترتیب، بودیستوه انگیزه پیدا می کند که از نیروانا صرفنظر کرده و در دنیا باقی بماند، تا رحم و بخشایش خود را به هر مرد و زنی که در جستجوی آن است تقدیم کند. انگیزۀ بودیستوه برای رحم و شفقت نسبت به دیگران و ایثار برای آنها، سنگ بنای اخلاقیات مکتب ماهایانا است. با توجه به چشم انداز رو به گسترش تعالیم مکتب ماهایانا، که برخورداری از سطوح متعالی تر درک و معرفت را منحصر به طبقۀ روحانی راهبان نمی داند، طریقۀ بودستوه به روی همۀ مردم باز است. دیدگاههای مکتب تراوادا در مورد وضعیت انسانها که عبارت از جهل، بدبختی و غم و اندوه آنهاست، در مکتب ماهایانا نیز به صورت خفیفتری وجود دارد. در بعضی از مکاتب فکری وماهایانا ، هستی و وجود انسانی در همین دنیا تغییر پیدا می کند؛ بر مبنای این اندیشه که انسان نباید برای تجربه و شهود نیروانا منتظر قلمرو دیگری از هستی باشد و این تجربه در همین جا و همین زمان نیز قابل حصول است. در تعالیم مکتب ماهایانا، به وضوح دیده می شود که انسان در همین زندگی نیروانا را کسب کرده و به زندگی خود ادامه می دهد. این امر به معنای زندگی کردن در جهان سامسارا است. این مطلب آشکار است که نطفۀ این قبیل افکار- نیروانا درساسارا و اینکه همۀ افراد طبیعتی بودا گونه دارند- از آغاز پیدایش تفکر ماهایانایی در هند باستان وجود داشته است. ۵-۳٫ مکاتب فلسفی ماهایانا مکتب خلأ : این مکتب را فردی به نام ناگارجونا در قرن دوم میلادی بنا گذاشته است و بر رد و انکار هرگونه نظریه ای در باب هستی مطلق توسط بودا تأکید می ورزد. ناگارجونا با منطقی بسیار تند و تیز، اظهار می داشت که بودن یا هستی و وجود صرفاً یک امر نسبی است. وجود یا هستی های افراد و اشیاء در واقع وجود مطلق را شامل نمی شود وبنابراین همه چیز تهی و در خلأ است. تأثیر کامل تز ناگارجونا را می توان در کلماتی که وی برای تقدیم اثر عمدۀ خود به بودا به کار برده مشاهده کرد. وی بودا را اینگونه توصیف می کند که مدعی بود: …. اصل نسبی بودن جهانی، آن مثل سعادتِ بسیار می باشد(نیروانا)، آرامش کثرت و یا جمع بودن، در آنجا هیچ چیزی از میان نمی رود، وچیزی هم ظاهر نمی شود. هیچ چیز انتها ندارد، نه اینکه چیزی باقی و ازلی است. نتیجۀ این بحث آن است که همه چیز خالی و درخلأ است، حقیقت متعالی تری که از حقیقت معمولی یا دنیوی فراتر می رود.خالی بودن، راه میانه(مادهیامیکا) یا نظریۀ میانه ای بین این دو اندیشۀ افراط وتفریطی وجود مطلق یا مطلق عدم وجود است. مکتب آگاهی تنها: عقیدۀ اصلی مکتب آگاهی تنها همان چیزی است که در نام آن تجلی یافته است: لحظات وجود ما، لحظات حیات و زندگی مان، تنها در حالتی که در آگاهی شناخته شوند واقعی هستند. متون اولیه این مکتب واقعیت اشیای خارجی در جهان تجربه را انکار می کند.تنها از طریق هوشیاری و آگاهی است که اشیاء واقعی هستند، بنابراین، تنها آگاهی یا ذهن متعالی است که واقعیت دارد. این ذهن متعالی تر یا آگاهی عبارت از یک ظرف، مخزن یا محفظۀ آگاهی است که عواطف و احساسات را از طریق جریان تجربۀ لحظاتی از حیات و زندگی که از درون آن عبور می کند، دریافت می دارد. مکتب آگاهی نیز از مکاتب فکری نسبتاً پرنفوذ بوده و حتی در دوران جدید نیز پیروان وفاداری داشته است. دو برادر به نامهای آسانگا و واسوباندهو که با نوشته های خویش این مکتب را بنیان گذاشتند، معتقد بودند که آنچه حقیقت و واقعیت دارد، گونه ای قدرت روحی یا ذهنی است. واسوباندهو می گوید که سه نوع هوشیاری و آگاهی وجود دارد: اولین هوشیاری و آگاهی، عدم وجود یا نفی هستی(نبودن) پدیده ها است؛ دومین مورد در رابطه با عدم وجود یا نبود وجود قائم به خویش است. سومین و آخرین هوشیاری و آگاهی نیز در رابطه با عدم وجود، یا نبود وجود و هستی غایی است… حقیقت(واقعیت) متعالی همۀ دهارماها(لحظات وجودی) چیزی غیر از میزان حقیقت(چنین بودن) نیست. این همواره برای ذات خویش حقیقت دارد، که آن نیز طبیعت واقعی و حقیقی ذهن تنها(یا آگاهی و هوشیاری تنها) است. ۶٫ دین بودایی در چین با وجود اینکه مکتب بودایی ماهایانا از هند سرچشمه گرفت و سپس در مناطقی از آسیای مرکزی نفوذ کرد کشور چین اولین سرزمینی بود که تعالیم ماهایانایی در آن عمیقاً ریشه دوانید و به صورت یکی از اجزای متشکّله و بسیار نیرومند فرهنگ آن کشور درآمد. ۶-۱٫ ارتباط اولیه با فرهنگ چینی- ترجمۀ متون بودایی اولین بوداییانی که به چین رفتند، با تمدن پخته و کاملی مواجه شدند که چندان پذیرای یک دین جدید نبود؛ لذا عملکرد بوداییان در چین، تا حدود قرن ششم میلادی چندان ریشه نگرفته بود. افسانه هایی روایت می شوند که حکایت از ورود دین بودایی به چین، در حدود سالهای ۲۱۱- ۲۰۸ قبل از میلاد دارند. امروزه اکثر صاحبنظران این قبیل افسانه ها را رد می کنند. از این قبیل داستانها نتیجه می شود که در حدود اواخر قرن اول میلادی، گروههای کوچک بودایی در چین حضور داشته اند. هر فرد چینی که به سلک راهبان بودایی درمی آمد، پیمان می بست که همواره مجرد باقی بماند. علاوه بر این، راهبهای بودایی سرهای خود را می تراشیدند که در چشم چینی ها، به منزلۀ خوار شمردن و تحقیر بدنهایی بود که از والدین خویش در یافت کرده بودند. به رغم وجود یک عده پیروان معتقد و مخلص، حضور رهبری روحانی مکتب بودایی در جامعه چین – که بسیار هم به چشم می آمد- عکس العمل بسیار منفی مقامات و مردم چین را به دنبال داشت. این حقیقت نیز که دین بودایی یک دین خارجی بود که از ناحیۀ مردمی که چینی ها آنان را بربر به حساب می آورند سر چشمه گرفته بود، خود مانع عمدۀ دیگری در راه پذیرش و توسعه آن بود. چون هر چیزی که وحشیگری خارجی ها(بربرهای هندی) راتداعی کرد، برایحرکت و نهضت جدید بودایی در چین حکم یک مانع را داشت، ترجمۀ متون سانسکریت از اهمیت روزافزونی برخوردارشد. راهبانی از هند و آسیای مرکزی، بعضاً به رغم میل خویش، به چین آورده شده و مجبور شدند تا در کنار راهبان چینی، به انجام این مهم بپردازند. از طرف دیگر، راهبان برجستۀ چینی نیز به هندوستان اعزام شدند تا زبان سانسکریت را فراگرفته و متون مربوطه را با خود بیاورند. تا اواخر قرن دوم میلادی راهبان بودایی درلویانگ، مرکز عمده ای را برای ترجمۀ متون سازمان داده و درآن ، صدها کتاب از متون دینی بودایی را جمع آوری و ترجمه کرده بودند. حدود یک قرن بعد، یعنی در پایان قرن سوم میلادی،چانگان به مرکز دین بودایی در چین تبدیل شده بود. راهبان متون مقدس بودایی سوترای حکمت کامل و همچنین لوتوس سوترای قانون شگفت انگیز را که احتمالاً از مشهورترین و مورد استفاده ترین متون دین ماهایانایی بود، در آنجا به طور کامل ترجمه کردند. ۶-۲٫ تبدیل شدن به بخشی از دنیای چینی از شگفتی های تاریخ این است که دردورۀ بومی شدن دین بودایی درچین، طبقۀ حاکم معمولاً از افراد غیر چینی بودند. شیونگ- نوی فاتح که از قبایل آسیای مرکزی بود، به عوض اینکه برای دین جدید بودایی تهدیدی محسوب شود، به شدت در مقام حمایت وارتقای آن برآمد. آنها به دو منظور دین بودایی را پذیرفتند: یکی از جهت اینکه این دین، دینی چینی نبود و دیگر اینکه اخلاقی عام، همگانی و جهانی را تبلیغ می کرد. در خلال دوران طولانی عدم وحدت و یکپارچگی سرزمین چین در فاصلۀ سالهای ۲۲۰ تا ۵۸۱ میلادی، طولانی ترین و قویترین حکومت سلطنتی این کشور حکومت وِی(۵۳۴- ۳۸۵) در مناطق شمالی بود؛ امپراتوران این حکومت از بین مردم تو- پا بودند که غیر چینی و احتمالاً از نسل ترکها بودند. این نظام سلطنتی در ابتدا با قبول دین بودایی آغاز به کارکرد؛ امّا این سیاست در اواسط قرن پنجم میلادی، جنبۀ معکوس پیدا کرد؛ زیرا پیروان دین تائویی که تمایلات سیاسی نیرومندی نیز داشتند، توانستند نظر امپراتور وقت وو را به خود جلب کنند. در نتیجه، شکنجه و آزار سخت بوداییان رواج پیدا کرد. در پانصد سال اولیه ورود دین بودایی به سرزمین چین، خیلی وقتها آینده این دین در چین کاملاً نامطمئن به نظر می رسید. روشن است که امپراتوران چین در آن ایام و همچنین پادشاهان و حاکمان بعدی تا عصر حاضر، چه در دین بودایی و چه در هر حرکت دینی سازمان یافته و منسجم دیگر، نوعی تهدید سیاسی احساس کرده اند؛ امّا این مطلب نیز به وضوح به چشم می خوردکه دست اندرکاران بودایی خوب می دانستند که چه وقت باید جانب طبقه فرودست را گرفته و در چه زمان دیگری و به چه صورتی، راه خود را به حلقۀ درباریان و حتی خانوادۀ شخص امپراتور باز کنند. سنت بودایی ماهایانا، به خاطر انعطافی که از لحاظ اصول نظری، ساختار واحکام خویش در مورد زندگی روزمرۀ مردم داشت، برای یک کار تبلیغی دینی در میان فرهنگهای مختلف مناسبتر به نظر می رسید. به این ترتیب، مخالفتهای اولیه چینیان تا حدی پاسخ داده شد و ملایمتر گردید؛ متون مقدس دین بودایی ترجمه شد؛ اشکال هنری چینی با اشکال هنری هندی و آسیای مرکزی در هم آمیخت و به تدریج ، دین بودایی به عنوان بخشی از میراث عظیم فرهنگی چین جای خود را باز کرد. ۶-۳٫ تفکرات و حیات بودایی در چین به هنگام معرفی فرقۀ بودایی ماهایانا، دومکتب فکری مورد بحث قرار گرفت. مادهیامیکا یا مکتب خلأ و یوگا کارا یا مکتب وجدان و هشیاری تنها. این مکاتب به رغم این که بسیار نظری و مبتنی بر مفروضات بودند،تا قبل از قرن نهم میلادی پیروان زیادی را به خود جذب کردند و دامنۀ نفوذشان ، حتی تا عصر حاضر نیز گسترش یافت؛ امّا هیچ یک از آنها با یک سلسله اعمال اعتقادی- عبادی خاص – به جز تفکر و مراقبه- شناخته نمی شوند. مکاتب فکری دیگری که در آنها اصول نظری با آداب ومراسم عملی همراه بود نیز، در چین توسعه پیدا کردند و پیروان بسیاری بدست آوردند. امّا از آنجایی که امروزه در چین، حتی یک مکاتب نیز از درخشش و جاذبیت فوق العاده ای برخوردار نیستند، در بحث حاضر تنها به معرفی آنها پرداخته و بحث کاملتر را به بخش دین بودایی درژاپن- کشوری که امروزه نیز چندین مکتب بودایی سرزنده و فعال درآن وجود دارد- وامی گذاریم. تی ین تئای : نامگذاری این مکتب از روی کوهی در ایالت چکیانگ صورت گرفته که تی ین تئای- به معنای تراس آسمانی- خوانده می شود. مردی به نام چی – ای تعالیم جدید خویش را در آنجا بنا نهاد. چی – ای که در فاصلۀ سالهای ۵۹۷ – ۵۳۸ میلادی می زیست – و بنابراین دوران امپراتوری خاندان سویی را که سرآغاز عصر شکوفایی دین بودایی در سرزمین چین بود، درک کرده بود- کوشش کرد تا در بین انواع گوناگون مکاتب فکری بودایی که در آن عصر در چین رواج داشت، نوعی نظم و قاعده به وجود آورد. اولین تلاش وی آن بود که تمام تعلیم بودایی را در پنج مرحله یا منزلگاه خلاصه کند؛ به نوعی که هر مرحله، مرحلۀ پیش را تکمیل کرده و تعالی بخشد. یکی دیگر از کارهای وی مقایسه روشهای تعلیم و تربیت از قبیل مقایسۀ روش دفعی و ناگهانی با روش تدریجی بود. او سپس به مقایسۀ محتوای نظریه های گوناگون بودایی پرداخت و آنها را بر حسب ظرفیتشان در شنیدن و درک موضوعات ، طبقه بندی کرد. چی – ای اساس تعلیم خویش را بر مبنای لوتوس سوترا قرار داد که در آن ، جمع بزرگی از بوداها و بودیستوه ها ادعا می کنند که همۀ مخلوقات عالم نجات پیدا خواهند کرد. این نظریۀ نجات و رستگاری همگانی با فرضیۀ دیگری همراه شده بود که مدعی بود حقیقت جهانی تمام حقایق موقتی را شامل شده و ادراک می نماید و درنهایت،به وحدت غایی همۀ امور منجر می شود. در مورد نظریۀ آغاز این مکتب از چندین نفر از راهبان نام برده می شود؛ امّا بیشتر فاتسانگ (۷۱۲-۶۴۳) را به عنوان بنیانگذار آن می شناسند. وی برای نشان دادن وحدت نهایی همۀ امور و اشیاء، از دو تشبیه جالب و مؤثر استفاده کرد. مکتب هوآ- ین دربارۀ مرحلۀ رو به گسترش و تکامل نظریۀ بودایی، تئوری خاص خود را داشت و همانطور که انتظار می رفت، مکتب خویش را در مرحلۀ نهایی و پایانی همۀ مراحل قبلی و مکاتب مربوط به آنها قرار می داد. در حقیقت می توان گفت مکتب هوآ- ین ، در ارتباط دادن پدیده های گوناگون بع یکدیگر از مکتب تی ین- تئای فراتر می رفت. امّا احساس و ادراک وحدت غایی در هر دو مکتب یکی بود. در این مکتب نیز، درست نظیر مکتب تی ین – تئای ، انسان برای درک حقایق نهایی و غایی باید به تفکر و مراقبه روی می آورد. سرزمین ناب :اگر بخواهیم عبارت چینگ تی یو تسونگ را ترجمه کنیم ، مکتب سرزمین ناب ( خالص ) خواهد شد که دقیقاً نشانگر اندیشه ی این مکتب نیز هست ؛ به این معنا که سرزمین پاک یا خالصی وجود دارد که فرد می تواند در هنگام مرگ به آنجا منتقل شود . شاید بتوان گفت بزرگترین استاد و معلم مکتب سرزمین پاک ، شانتائو ( ۶۸۱- ۶۱۳) بوده است که معتقد بود بهشت غربی ، دنیایی تخیلی نبوده و کاملاً حقیقی و واقعی است و حتی برای عادی ترین افراد بشر ، قابل حصول و دسترسی است . وی هر آنچه در توان داشت ، در ارتقا و توسعه ی تعالیم و آداب این مکتب صرف کرد : سوتراهای سرزمین ناب و پاک را نسخه برداری و تکثیر کرد ؛ تصاویری از آن بهشت رسم کرد ؛ برای راهبها و افراد عادی ، در پایتخت چان گان سخنرانی و موعظه کرد وخواندن سرودهای ستایش آمیز در مدح آمیتابها را تشویق کرد. سوتراهای مکتب سرزمین پاک می آموزند که بودا ۀمیتابها خدای سزمین پاک بهشت غربی ، عهد بسته تا همه ی کسانی را که با خلوص و ایمان وی را می خوانند ، نجات دهد . اصول نظری و ععلی این مکتب به سهولت قابل درک و پیروی است ؛ لذا تعداد نسبتاً زیادی از مردم عادی ، به دعوتی که از سوی این رته ساده و مستقیم رستگاری به عمل می آمد ، پاسخ مثبت دادند. چه – آن ، مکتب تفکر و مراقبه : تفکر و مراقبه ترجمه ی دقیق واژه ی چه (ذن در زبان ژاپنی) و عرف رایج این مکتب است ؛ اما آنچه در مکتب چه – آن مترح است ، به مراتب بیشتر از تفکر و مراقبه ی تنهاست. گفته می شود که فردی به نام بودهی دهارما ، حدود سالهای ۵۰۰ میلادی مکتب چه – آن را از هند به چین آورده است . وی این میل شدید نسبت به روشهای غیر معمول را در بارعامی که به خدمت امپراتور داشت ، به معرض نمایش گذاشت . بودهی دهارما سخن خوییش را این گونه آغاز کرد که حتی نام خود را هم نمی دانم . سپس به ارز یابی اعمال و رفتار خوب امپراتور پرداخت و اظهار داشت که این اعمال هیچ شایستگی و استحقاق خواصی را موجب نمی شود و در پاسخ به پرسشی در مورد دهارمای بودایی ، گفت که این مطلب امری پوچ و تو خالی است . وی سپس به صومعه ای رفت و به مدت نه سال ، در آنجا به ریاضت و مراقبه پرداخت ؛ در حالی که صورت خود را همواره به سوی دیوار نگاه می داشت. این داستان عجیب نشان می دهد که مفهوم خلأ یا خالی بودن ، از مفاهیم اصلی مکتب چه – آن است ؛ همان گونه که تقریباً در مورد هر کدام از مکاتب بودایی دیگر نیز چنین است. چیزی که مهم است، این است که فکرو ذهن را از همه ی تفکرات مشغول کننده گذشته خالی کنیم و حتی عادت بحث و استدلال منطقی خویش را کنار بگذاریم . چهار مکتبی را که شرح دادیم ، در سرزمین چین پایدار مانده و درژاپن نیز با نیروی قابل ملاحضه ای استمرار یافته اند. چینی ها آنها را به این صورت گروه بندی می کنند که مکاتب تی ین- تئای و هوان – ین برای ظرفیت و محتوا و مکاتب سرزمین پاک وچه – آن ، برای تمرین و ممارست روحی هستند. ۶-۴ . تحولات در نظام رهبانی و زندگی پیروان عامی دین بودایی در سرزمین چین ، بیش از آنچه در کشورهای پیرو مکتب تراوادا به چشم می خورد، راهبان بودایی ومردم عادی و عامی را به هم نزدیک ساخته است . این واقعیت که راهبان زندگی جداگانه ای داشتند به این معنا نبود که سنگهه ها و معابد بودایی به طور رسمی بر روی مردم بسته اند و هیچ گونه تماس مستمر ونزدیکی بین آنها نیست. زندگی رهبانی : راهبان بودایی هر روز صبح با کاسه ی درویشی خویش ، برای تمنای خوراک روزانه به در خانه ی این وآن می روند؛ علاوه بر این ، همه ساله در زمان خاصی هدایایی را برای دوختن ردای رهبانی و سایر مایحتاج خویش قبول می کنند. همان طور که در مورد راهبان کشورهای دیگر نیز مصداق دارد، راهبهای چینی به کشت و زرع زمین های دیر نمی پردازند. این کار ( کشاورزی) را عده ای کارکر مزد بگیر (اجاره ای) انجام می دهند. پاره ای وظایف صومعه را راهبان جوان که هنوز مراحل شاگردی و کار آموزی خویش را می گدرانند ، انجام می دهند؛ اما راهبان ارشد ، بیشتر به کار مطالعه ، انجام آداب و مراسم عبادی و آئین های دینی مردم و دست آخر، به تفکر و مراقبه می پردازند. بدون شک، راهبها از جهات کاملاً متعددی با دنیای مادی بیرون در تماس بودند. سخنرانی های راهبان در مجامع عمومی ، برای آموزش تودۀ مردم بسیار مفید بود و بحث و گفتگویی که غالباً در پایان این سخنرانی ها در می گرفت، صورت یک رقابت و رودررویی فکری داشت و افراد زیادی را به خود جذب می کرد. مهمترین خدمات راهبان بودایی، در مواقعی بود که فرد یا خانواده ای دچار نوعی بحران می شد؛ چیزی که در تفکر سنتّتی چین جای آن خالی بود. معمولاً خانواده ها از ایشان دعوت می کردند تا برای درگذشتگانشان سرودهای دینی (سوترا) را بخوانند و خود ایشان نیز در فواصل معین، مجالس یادبودی برای درگذشتگان برگزار می کردند. مسئولیت امتحان و آزمایش کسانی که به نظام رهبانی درمی آمدند و عهد و پیمان آن را بر خود مقرر می داشتند، بر دوش رئیس صومعه یا راهبهای قدیمی و ارشد بود. اکثر راهبان و راهبه ها را افرادی مؤمن و متقی ، خردمند، متعبّد و با اخلاص تشکیل می دادند. در خلال این مباحث، اشاره های بسیار مختصری به راهبه ها داشته ایم؛ روش زندگی و نظام رهبانی ایشان درست مانند هم ردیف های مرد ایشان بود. دلایل و انگیزه های پیوستن آنان به جمع خواهرهای روحانی (راهبه) نیز، درست نظیر جمع مردان، بسیار متنوع و متعدد بود. آنها نیز به طبخ و تهیۀ غذاهای گیاهی پرداخته و در وقت مشکل و نابسامانی به مردم کمک می کردند، به ویژه به زنانی که جایی برای زندگی کردن نداشتند. نحوۀ زندگی پیروان: عکس العمل مردم عادی نسبت به زندگی راهبان و راهبه های بودایی چین، صورت تحسین و احترام داشت. تودۀ مردم چین همواره به صورت مالی از نهادهای رهبانی پشتیبانی کرده اند؛ چه از طریق زمینها و ساختمانهایی که افراد بسیار مرفّه در اختیار صومعه قرار داده اند و چه به شکل هدایای نقدی و جنسی کوچکتر که افراد عادی تقدیم کرده اند. قبلاً گفتیم که بخش عظیمی از تودۀ مردم چین، به مکتب سرزمین پاک و منزه که بودا آمیتابا را می پرستید، جذب سده بودند. علاقه و پرستش مردم نسبت به بودیستوه دیگری به نام کوان- یین – که مجسمۀ وی در صورت یک مرد از هند به چین آورده شده بود- نیزتقریباً در همان درجه از وسعت و اهمیت قرار داشت. درخواست و دعای زنانی که به دنبال بچه دار شدن بودند یا می خواستند زایمان راحت تری داشته باشند، بانوانی که برای شوهران خویش که در مناطقی دور دست کار می کردند، درخواست سلامتی داشتند، درخواست موفقیت برای فرزندانی که امتحان و آزمایشی در پیش داشته، یا از مرضی رنج می بردند، همگی به پیشگاه این بودیستوه عرضه می شد. به این ترتیب، وی نماد بودیستوه ای بود که دارای روح محبّت و ایثار برای دیگران است. با وجود آنکه بعضی از تودۀ مردم بودایی مقیّد به گیاهخواری نیستند،آنهایی که دردین خود نسبتاً جدی تر و مقید تر هستند، گیاهخواری یا گوشت نخوردن را نشانۀ یک بودایی واقعی می دانند. انجمنهای بودایی مردمی به یکی از مشخصه های برجستۀ دین بودایی درسرزمین چین تبدیل شدند. مشارکت بانوان در سازمانهای خیریه یا رهبانی مربوط به زنان، یا انجمنهای بودایی که در آن زنان و مردان در کنار یکدیگر فعالیت می کنند، مبیّن نوعی فاصله گرفتن از الگوهای سنتی چین بوده است. ۶-۵٫ رواج و افول دین بودایی در چین پس از طی یک دورۀ پانصد ساله از عدم اطمینان و شک و تردید، دین بودایی سرانجام شکل و قوارۀ اصلی خویش را در چین بازیافت. تحولاتی که در صفحات اخیر شرح داده شدند، در طول سلطنت خاندان سویی و ته آنگ که به ترتیب در فاصلۀ سالهای ۶۱۸-۵۸۱ و ۹۰۷-۶۱۸ حکومت می کردند، به اوج خود رسید. یکی از امپراتوران سویی، گروههایی از راهبان بودایی را مأمور کرد تا برای تبلیغ دهارما به مسافرت بپردازند ؛ سفری که این راهبان مبلّغ را به سرزمینهای بیرون از چین، یعنی کره و ژاپن کشاند. بسیاری از امپراتوران سلسلۀ ته آنگ نیز توسعه و گسترش دین بودایی را مورد حمایت و تشویق قرار می دادند. تعدادی از آنان نیز، خود عملاً به دین بودایی گرویدند. شواهد و قراین حکایت از این دارند که چین دوران خاندان ته آنگ، از بزرگترین امپراتوری های جهان- وطنی بوده که تا به امروز وجود داشته است. خاندان ته آنگ، به رغم برخورد مثبت و جانبدارانه ای که نسبت به چندین مذهب مختلف داشتند، ثابت کردند که سرچشمۀ خوبی برای دین بودایی هستند. در قرن هشتم میلادی، امپراتوران چین در حالی که هنوز به ساختن معابد بودایی ادامه می دادند، دستوراتی نیز در زمینۀ محدود ساختن فعالیتهای این دین در سرزمین چین صادر کردند. در اوایل قرن نهم میلادی، دین بودایی از آن جهت که دینی خارجی بود، به شدت مورد حمله قرار گرفت و با مشکلات سختی مواجه شد. در سال ۸۴۴ میلادی، سرانجام حکومت دست به اقدام زد. مأموران حکومتی هزاران تمثال و مجسمۀ بودا را ضبط و بسیاری ازآنها را ذوب کردند تا برای ضرب سکه مورد استفاده قرار دهند. حدود ۵۰۰۰ صومعه و قریب ۴۰۰۰۰ معبد و بتکده بودایی تخریب شد. سال بعد از آن، حدود ۲۵۰۰۰۰ راهب و را راهبۀ بودایی مجبور شدند از لباس روحانی خارج شده، به جمع مردم عادی بپیوندند. دین بودایی ، حداقل تا اواسط دوران حکومت سلسلۀ ته آنگ، در سرزمین چین رو به ترقی و صعود بود و از آن دوران به بعد ، تنزل و افول آن آغاز شد. ۱٫ سر آغاز سرچشمه های دین بودایی را باید در نوع دنیایی که این حرکت نخستین بار در آن ظهور کرد؛ جستجو نمود. ۱-۱٫ زمینه های قبلی ظهور دین بودایی را باید در قرن ششم قبل از میلاد در هندوستان، درست همزمان با نوشتن اوپانیشادها است. هر دو دین جینی و بودایی رایحۀ دین باستانی هند را داشتند، امّا محتوای آنها کاملاً متفاوت بود. ادیان بودایی و جینی در سرزمینی بیرون از دشتهای دامنۀ رودخانه گنگ، در شمال غربی هندمتولد شده بودند. ماهاویرا و بودا ، هر دو از طبقۀ کاست کشاتریا (جنگ آوران) بودند. جستجو به دنبال کشف حقیقت زندگی به سبک ادیان بودایی وجینی نیز در میان آوارگان در جنگل و مرتاضان و ریاضت پیشگانی که در جنگلها یا استراحتگاههایی که توسط افراد ثروتمند تدارک دیده می شد سکونت داشتند،یا در نقطه ای از جاده و یا در گوشه ای از بازار که فرصت دیدار و گفتگو برای این قبیل افراد دست می داد، صورت گرفته است. ۱-۲٫ بنیانگذار زندگی اولیه- با وجود اینکه در مورد نیت گواتما(گواتاما) بودا، در مورد بنیانگذاری یک دین جدید تردید وجود دارد، وی به عنوان پایه گذار دین بودایی شناخته می شود. گواتما که همچنین به نامهای ساکیامونی و شاهزادۀ سیذارتا(سیدهارتا) نیز شناخته می شود،در حدود سال ۴۸۳ق.م. در حالی که به صورت رهبر یک جمع روبه رشداز طرفداران مخلص و سرسپردۀ خویش در آمده بود، جهان را وداع گفت . پدر وی سودهودانا ، درست شبیه به حکومت ماهاراجه های هندی در استانهای هند در قرون اخیر ، بر سرزمین کوچکی که امروزه نپال خوانده می شود، حکم می راند. حصول تنویر- گواتما، به رغم همۀ کوششهایی که پدرش برای راضی و خوشحال نگاه داشتن او به عمل می آورد، یک روز در سن ۲۹ سالگی تصمیم گرفت که خانه و کاشانۀ خود را رها کرده و زندگی مرتاضانه و دوره گردی پیشه کند. احادیث بودایی می گویند که گواتما شش سال تمام ، از انواع و اقسام آموزگاران دینی عصر خود تبعیت می کرد؛ امّا سر انجام راه زهد و ریاضتی افراطی را در پیش گرفت، به نحوی تقریباً تا مرحلۀ مرگ پیش رفت. سپس به یک زندگی تا حدودی ملایمتر بازگشت کرد که به هر حال، هنوز شامل خودداری از لذات جسمانی و در عوض ، تمرکزروی تفکر و مراقبۀ شدید بود. به این ترتیب، وی به مرحله یا مقام روشنایی یا بودهی دست یافت، در حالی که زیر یک درخت بودهی- درخت انجیر مقدسی که شاخه ها و ریشه های زیاد و گسترده ای داشت- نشسته بود. کلماتی که خود وی در رابطه با این تجربه و شهود تنویر و راه یابی بر زبان آورده، در یکی از قدیمی ترین نسخ متون بودایی به شرح زیر، دیده می شوند: من اینگونه فکر و ادراک می کردم که فکر و ذهنم از آساوای(فساد) هوای جسمانی ، یا آساوای میل به زندگانی، یا آساوای جهل و غفلت آزاد شده بود و در این من آزاد و رها شده، دانش و معرفتی نسبت به این آزادی و رهایی به وجود آمد. من به تحقیق فهمیدم که تجدید تولد من از بین رفته و زندگی دینی من به سرانجامی که باید برسد، رسیده است. چیزی(برای من) ورای این جهان وجود نخواهد داشت… جهل وغفلت کنار زده شده و معرفت سربرآورده است. تاریکی کنار رفته و نورو روشنایی به جای آن نشسته است. سپس بودا پنج تن از معلمان فکری پیشیت خود را در پارک گوزن در سارنات، نزدیکی واراناسی جدید(بنارس) پیدا کرد و اولین خطبه یا موعظۀ خویش را برای ایشان ایراد نمود. همین افراد، اولین گروه از پیروان وی را تشکیل دادند. موعظۀ پارک گوزن ، عمدتاً بیان و توصیف چهار حقیقت با شکوه است که تا کنون یا مرکز دهارما یا تعلیم بودایی است. این چهار حقیقت ، به صورت خیلی ساده به قرار زیر است: ۱٫ همه چیز،درد ورنج و عذاب است. ۲٫ درد ورنج حاصل امیال و آرزوهاست. ۳٫ قطع میل و آرزو به معنای قطع رنج و عذاب است. ۴٫ این کار نیز تنها از طریق راه هشتگانه اصیل وبا شکوه امکان پذیر است که عبارت است از: افکار صحیح، امیال صحیح، کلام صحیح ، عمل صحیح، زندگی صحیح، کوشش صحیح، توجه صحیح و سرانجام تمرکز صحیح. به نظر می رسد عمده ترین روشی که در تعالیم بودا به کار می رفته ، روش محاوره و گفتگو بوده است؛ هر چند خطابه ها و سخنان موعظه آمیزی نیز از وی ثبت شده، که معمولاً با بحثی در مورد فضایل اخلاقی آغاز شده و سپس به اموری عمیق تر می پردازند. روزهای آخر زندگی و مرگ بودا، در متنی کوتنه، تحت عنوان کتاب نا خوشی عظیم شرح داده شده است. وی چهار مرحله از خود بی خود شدن را طی کرده و سپس در گذشت. پس از بحث و گفتگوی فراوان در بین پیروان او، سرانجام آثار برجای مانده از زندگی او نیز از میان رفت و تنها احترام و تکریم بودا بود که باقی ماند. ناجی یا نجات بخش به سختی می تواند تصویر گر چهرۀ شخصیتی باشد که خود به مردم تعلیم می داد که خودشان چراغ راه خویش باشند. از طرف دیگر، زندگی وی نمونه ای خوب والگویی مناسب برای همۀ کسانی است که سعی در آزادی و رهایی خوشتن خویش دارند. مسلماً وی در وجود کسانی که به سراغ او می روند، عکس العمل شایسته و صمیمانه ای را برمی انگیزد؛به علاوه اینکه اصول تعالیم و نظام راهبان بودایی نیز، برای پناه جستن افراد وجود دارد. این واقعیت که پیروان دین جینی و همچنین ادیان دیگر او را فریبکار و اغواکننده می خواندند، خود شاهدی از ناحیۀ غیر بوداییان است، براینکه قدرت جذب وی تا چه اندازه بود و چگونه وی، حتی پیروانی را از میان هواداران معلمان دینی دیگر، به سوی خود جذب می کرده است. ۲٫ متون مقدس ، از صورت شفاهی تا مکتوب در میان بوداییان اعتقادی اساسی وجود دارد مبنی بر اینکه هستۀ مرکزی تعالیم کتب مقدسبودایی، منعکس کنندۀ پیام اولیه و اصلی خود بودا است. دلایل و شواهد خوبی وجود دارندبر اینکه باور داشته باشیم راهبان پیرامون وی، آنچه او به شاگردان و مریدان خویش می گفت و سخنانی که با دیگران رد وبدل کرده بود، از بر کرده و مکرراً بازگو می کردند. متونی که به زبان پالی هستند، احتمالاً جزو اولین متنهایی بوده اند که به رشته تحریر در آمده اند. تاریخ کتابت آنها نیز حدود نیمه های قرن سوم پیش از میلاد است که یا همزمان با متون سانسکریت بوده، یا کمی قبل از آنهاست. زبان پالی از پراکریتها، یا گویشهای زبان سانسکریت است که در زمان ظهور دین بودایی در آن مناطق رواج داشته است. نسخۀ سانسکریت متون مقدس بودایی، از هر نظر دارای اهمیت و با نسخۀ پالی آنها برابر است. این متون، تنها بعضی از مطالب پالی را ندارند و در عوض شامل پاره ای اضافات هستند، که یقیناً افزوده های متأخرتر از دوران اولیه دین بودایی است. ۲-۱٫ ساختار و محتوای متون مقدس این متون مقدس، وقتی سرانجام به صورت مکتوب درآمدند، روی برگهای پهن درختهای نخل منقوش گردیده و سپس در تعدادی سبد یا پیتاکا جمع آوری شدند. همانطور که این نوشته ها را دسته بندی و مرتب می کردند، سه گروه از نوشته ها به صورت متمایز پدید آمدند که به نام سه سبد یا تری پیتا کا شناخته می شوند: سبد نظم و انضباط (وینایا پیتاکا)، سبد خطابات (سوتا پیتاکا) ، و سبد مطالب بیشتر، یا تعالیم مخصوص (آبهیداما پیتاکا). نظم و انضباطی که در سبد اول از این مجموعه به تصویر در آمده، همان نظم و رسومی است که باید سانگهه یا نظام راهبان بودایی مورد پیروی قرار دهند. این قسمت بیشتر روی پراتی موکشا (در زبان پالی، پاتی موکشا) متمرکز است، که به معنای آن چیزی است که قید و بند به وجود می آورد( واجبات) . سبد خطابات و مواعظ ، بدون شک مهمترین و پرمعناترین بخش از متون مقدس بودایی، هم برای کل امت بودایی و هم برای اکثر پزوهندگان است که علاقه مند به مطالعه این دین هستند. سبد مواعظ و خطبه ها به پنج قسمت تقسیم شده، که دو تای اول آن بر مبنای حجم مطالب گروهبندی شده اند: مواعظ و خطبه های طولانی و مواعظ و خطابات متوسط . قسمت سوم شامل گفتار مرتبط به هم بوده وبخش چهارم نیز مشتمل بر سخنانی است که دارای یک فهرست است. قسمت نهایی در سبد مواعظ و خطبه ها، مجموعه ای از کارهای کوچک متفرقه است که احتمالاً از آن چهار قسمت مدون و منظم قبلی، برای خواننده عادی مأنوستر است. قسمت تعالیم اضافی یا مخصوص، که آخرین بخش از مجموعۀ سه سبد بودایی را تشکیل می دهند (آبهیداما پیتاکا) به مراتب از بحث مقدماتی یا معرفی دین بودایی فراتر می رود. به عنوان نمونه، کتاب اول آن عبارت از تعیین و شماره بندی دهارماها است و فهرست مبسوطی از عناصر و جریانات ذهنی است که بعضاً اخلاقیات روانشناسانه خوانده می شود. کتاب دوم تجزیه و تحلیلی بر کتاب اول است و کتاب سوم نیز، بحث را بر مرتبط ساختن این عناصر با سایر گروهها و مباحث دیگر ادامه می دهند. ۳٫ نظریۀ اولیّۀ بودایی هنگامی که از خود می پرسیم تعالیم اولیه بودایی خود آنها بوده اند، پاره ای اصول نظری خاص نمایان می شوند. قبل از هر چیز و در ابتدا، با خود خصوصیت حیات و زندگی برخورد می کنیم؛ ماهیت وجود داشتن و بودن . پس از آن، حقایق اصلی چهارگانه ( چهار حقیقت با شکوه) و راه هشتگانه اصیل و پر شکوه وجود دارند که شامل اموری هستند که فرد باید در خلال زندگی- با همۀ مسائل و مشکلات آن- انجام دهد. هدف رسیدن به نیروانا و اینکه معنای آن در مورد افراد انسان چیست نیز، یکی دیگر از مسائل نظری برای پژوهشگران مکتب بودایی است. اجزای متشکله هستی یا وقعیات حیاتبه این گونه اند. این امر نباید تعجب کسی را بر انگیزد که بشنود حیات در وهلۀ اول، ناپایدار، گذران، فانی و در حال تغییر و تبدیل است. خصلت دوم وجود و هستی بشری این است که زندگی چیزی جز درد و رنج و بدبختی نیست . بالاخره آنچه برای بسیاری از مردم سخت و گیج کننده است، سومین جزء یا خصوصیت هستی است؛ اینکه هیچ خود یا نفس ای وجود ندارد. متفکرین بودایی و هندویی بر سر این سؤال که آیا بودا وجود آتمان را انکار کرده است یا خیر، سالها مجادله کرده اند. آیا در پس خودداری او از بحث در این باره، اعتقاد وی به یک هستی مطلق – اعم از شخصی یا غیر شخصی- وجود دارد؟ یا اینکه شواهد و دلایل موجود مؤید عدم اعتقاد وی به این مطلب ، یا رد و انکار آن است؟ اگر انسان نظر وی در مورد گذران بودن حیات، ماهیت درد آور داشتن آن و نیز این اعتقاد را که باور داشتن به هر چیز ثابت و باقی، در نهایت به وابستگی به آن چیز و در نتیجه درد و رنجی مستمر می انجامد، بپذیرد، درآن صورت مشکل می توان گفت که بودا به وجود آتمان اعتقاد داشته است. تمسّک و ارجاع بودا به سه حقیقت از چهر حقیقت با شکوه، نشانۀ امتناع او از درگیر شدن درنظریه پردازی های هندویی و بازگشت به جریان اصلی تفکرات خویش است که توجه و تأکید اصلی آن، بر اساس و ماهیت مسئلۀ درد و رنج انسانی، نحوۀ مقابله با آن و راه رهایی ازآن است. ۳-۱٫ چهار حقیقت برجسته و راه هشتگانۀ اصیل در بحث از حیات بودا ، قبلاً به چهار حقیقت اصیل و با شکوه دین بودایی نیز اشاره کردیم. درآنجا دیدیم که درد و رنج افراد انسانی که دومین جزء از اجزای متشکّلۀ هستی و وجود آدمی است، به موازات اولین حقیقت اصیل حیات آدمی نیز هست؛ به این مضمون که حیات انسانی سراسر درد و رنج و بدبختی است. حقیقت دوم از حقایق اصیل چهارگانه ، میگوید که برای این درد و رنج علتی وجود دارد: بدبختی انسانها ریشه در میل، آرزو، اشتیاق و وابستگی دارد. سومین حقیقت از چهار حقیقت اصیل، امید را درنگاه تفکر بودایی نشان می دهد. امّا چگونه کسی می تواند میل و اشتیاق را در وجود خود خشک کند؟ چهارمین حقیقت برجسته و اصیل دین بودایی دعوت مردم به تبعیت از راه هشتگانۀ اصیل است که دو مرحلۀ نخست آن، یکی اعتقادات یا دیدگاههای صحیح و دیگری نیات و آرزوهای صحیح است. مراحل سوم، چهارم و پنجم – سخن صحیح، عمل صحیح و زندگی صحیح- بخش میانی را تشکیل می دهند و در مورد همۀ افراد قابل پیاده سازی هستند. سه مرحلۀ نهایی- کوشش صحیح، تفکر صحیح و تمرکز صحیح- از طریق تفکر و مراقبه و جذبه های متعالی، افراد را به سطوحی فراتر از وظایف و روابط مرسوم در جامعه هدایت می کنند. ۳-۲٫ کارما و خلقت و ایجاد وابسته فهم و درک بوداییان از نظریۀ کارما و نیز خلقت و ایجاد وابسته، کمکی در شرح و بیان حقایق دوم و سوم از مجموع چهار حقیقت بر جسته و نیز مسئلۀ اساسی و اصلی دین بودایی است. آن مسئله این است که اگر در واقع، خود یا من پایداری وجود نداردکه دروجودهای بعدی فرد ظاهر شود، چگونه است که پیروان دین هندویی و دیگران از تناسخ یا تولددوبارۀ روح در بدنی دیگر صحبت به میان می آورند؟ اگر خود پابرجایی وجود ندارد که حاصل و تبعات اعمال آدمی در این حیات فعلی را به حیات بعدی او منتقل کند، دیگر تولد دوباره به چه معناست؟ قدم اول در مواجهه با این مسئله این است که آن را از این فکر که هویت پایداری وجود دارد که به وسیلۀ دو فرد- یا جریانی از افراد معین- در طول چند دوره مورد مشارکت قرار می گیرد، جداسازیم. مفهوم تناسخ روح نزد بوداییان، مانند یک بار اضافی است. پنج اسکاندها یا ویژگی اصلی هر فرد، در زمان تولد وی فراهم آمده و به هنگام مرگ او پراکنده می شوند؛ در نتیجه، هیچ خود یا نفس پابرجایی برای انتقال به یک هستی و وجود آتی بر جای نمی ماند؛ امّا کارهایی که یک فرد در یک وجود یا هستی انجام می دهد، می تواند هستی و وجود فرد دیگری را که خود مجموعه ای از پنج صفت اصلی یاد شده است، موجب شود. از ناحیۀ نیروی کارما، نوعی رابطۀ علّی بین شخص اول و دوم وجود دارد؛ امّا هیچ گونه اشتراک هویتی ای در کار نیست. ۳-۳٫ هدف غایی : نیروانا در انتهای جاده، انسان باید متوقع چه چیزی باشد؟ هدف نهایی کدام است؟ کسی که میل و اشتیاق را- که موجب همۀ دردها و عذابها بوده است در خود می کشد، راه هشتگانۀ بودایی راکه به سوی مراقبه و تمرکزی متعالی تر رهنمون می شود، طی کرده و به نیروانا رسیده است( در زبان پالی به آن نیبانا گفته می شود) که از لحاظ معنای لفظی، به معنای خاموش کردن یک شعله یا توقف وتعطیلی است و درمکتب بودایی، به عنوان هدف نهایی و غایی حیات مطرح شده است. این وسوسه وجود دارد که نیروانا، به عنوان یک حالت روحی متعالی شامل آرامشی عظیم سخن گفت؛ امّا بهتر این است که آن را مانند تجربه ای بدانیم که از هرگونه توصیف و بیان طفره می رود و امری است که به آزادی کامل فرد ورها شدن از هرگونه رنج و عذاب می انجامد. یکی از نتایج آن کاملاً روشن است: اینکه شخص دیگری وجود و هستی ای توأم با درد و رنج پیدا نخواهد کرد و این، خود بسیار شادی آور و آرام بخش است. ۴٫ آداب و رسوم دین بودایی ۴-۱٫ عبادات و مراسم دینی پرستش و عبادت بودایی، در وهلۀ نخست بر تصدیقی ساده و مستقیم که سه پناه خوانده می شود، متمرکز است. من به بودا پناه می برم؛ من به دهارمه پناه می برم؛ من به سانگهه پناه می برم. سه استعاذۀ یاد شده تقریباً بخشی از هر فعالیت بودایی است. از نظر بوداییان، پناه بردن به بودا به معنای این نیست که بودا هر فرد بودایی که این کلمات را زمزمه کند، نجات خواهد داد. تعالیم بودایی چنین است که این تنها اعمال خود آدمی است که به تنویر و سپس رسیدن به نیروانا منجر خواهد شد. هنگامی که راهبان بودایی ، هر صبح و شام برای ادای پوجا (نیایش و عبودیت) در دیرها جمع می شوند، این سه استعاذه خوانده شده و سوتراها به آواز قرائت می شوند. همچنین آداب و مراسم خاص پوجا برای مناسبتهای ویژه وجود دارند که از آن جمله ، مراسم وساک در چهاردهمین روز(ماه کامل) از ماه مه است؛هنگامی که تولد بودا، رسیدن وی به مرحلۀ تنویر و سرانجام مرگ او و ورود به مقام پاری نیروانا جشن گرفته می شود. امّا فرصتها و مناسبتهای خاص ، همۀ مطلب نیست.عبادتهای روزانه، بیش از هر امری نشانه ای از تقوا و پرستش بودایی است که در همه جای سرزمین بودایی، از معابد بزرگ و عمده گرفته تا آنهایی که بسیار کوچک هستند، اجرا می شود. معابدی که دارای اثری از بودا هستند، از اهمیت ویژه ای برخوردارند. این آثار بر جای مانده بسیار با ارزش تلقی شده و مربوط به زمانی است که آنچه از بودا بر جای مانده بود، به هنگام مرگش بین شاگردان و حواریون وی تقسیم شد. معابد و دیرهای بسیار بزرگی ساخته شدند تا یک دندان، استخوان، خاکسترهای بودا و یا شاید تکه چوبی از درخت انجیری که می پنداشتند بودا در زیر آن به روشنایی رسیده، در خود جای دهند. تفکر و مراقبه : از همان روزگار اولیه دین بودایی، تفکر و مراقبه از اجزای اصلی فعالیتهای راهبان بودایی بوده است. مراکز تفکر و مراقبه برای افراد معمولی نیز بسیار شهرت دارند. دهیانا که رایج ترین واژه ای است که برای این تفکرو مراقبه به کار می رود، هفتمین قدم در راه هشتگانۀ برجستۀ دین بودایی است. قدم بعدی و نهایی، ساماندهی استکه بهترین ترجمۀ آن توجه و تمرکز است. کسی که به دنبال سلوک، تمرکز و مراقبه می رود، حتماً باید معلمی داشته باشد که نقش آموزگار و مرشد وی را بر عهده گرفته و راه صحیح را نشانش دهد. پس از اینکه شخص مراحل مقدماتی را طی کرد، وارد مرحلۀ آخری می شود که از چهار دهیانا تشکیل شده است. اولین دهیانا که با فکر اولیه و فکر نامربوط به دست می آید ، زاییدۀ بی اعتنایی بوده و وجدآمیز و لذت بخش است. در دهیانای دوم ، فکر با تمرکز جایگزین می شود که آن نیز به مرحلۀ رشد و تعالی رسیده و به نوبۀ خودبه دهیانای سوم می رسد، که عبارت از متانت و آرامش، دقت و مواظبت وآگاهی روشن است. سرانجام، در دهیانای چهارم، نه عصبانیت وجود داردو نه شادی و انسان جملگی آرامش و تفکر و مراقبه می شود. در این مرحله، انسان زندگی های قبلی خود را به خاطر آورده، آزادی و عدم وابستگی را کاملاً تجربه می کند. ۴-۲٫ حیات اخلاقی اخلاق بودایی به صورت بسیار ساده، در پنج فریضه یا دستور خلاصه می شود که سنگ زیربنای حیات اخلاقی رهبانان و افراد معمولی است. این پنج فریضه یا دستور عبارت از اجتناب از موارد زیر است: نابودی حیات و زندگی، گرفتن چیزی به زور، بی عفّتی و عدم پاکدامنی، دروغگویی و نوشیدن مشروبات الکلی، قوی و جهل آور. مفهوم بودایی سیلا یا اخلاقیات به طور کلی، که هم برای جامعۀ رهبانیت و هم افراد عادی است، شامل این پنج فریضه یا حکم اخلاقی بوده و قدری نیز دامنۀ آن را توسعه می بخشد. در سیلا، کشتن، دزدی کردن و سوء رفتار جنسی تحریم شده و حکم مربوط به گفتار دروغ و ناصحیح، به موارد مشخص تری نظیر سخن کذب،تهمت، سخن درشت و خشن و صحبتهای احمقانه و توأم با سبکسری تسرّی داده شده است. در سیلا همچنین در رابطه با افکار مبتنی بر طمع و آزمندی ، یا افکار خصمانه و نظرات باطل اخطار داده شده است. همچنین سیلا فضیلتهایی از قبیل کفّ نفس، قناعت و رضایت به ضروریات و حوایج روزمره، استقامت و پایداری در تبعیت از راه میانه، طهارت، تواضع، اعمال آزادمنشانه، سپاسگزاری، احترام و تکریم بودا و عقیدۀ بودایی و نظام رهبانی، تساهل ، صمیمیت و خلوص را شامل می شود. علاوه بر این، خیر خواهی و محبت نیز از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده و در شخص بودا تجسم می یابند؛ زیرا وی ترجیح داد در دنیا باقی بماند و مردم را آموزش دهد، تا اینکه آن را ترک کند. به این ترتیب، اخلاقیات اولیۀ بودایی راه میانه ای بود در بین دو حالت افراط و تفریط زهد و ریاضت پیشگی سخت و مسامحه و آزادی زیاد. ۴-۳٫ روابط بین راهبان و عامّۀ مردم- نظام رهبانی شاگردان یا حواریون اصلی بودا به نام بهیکوها، یا راهبهای دوره گرد و گدا خوانده می شدند. همین ها بعداً هستۀ مرکزی سانگهه یا نظام رهبانی بودایی را به وجود آوردند. این احتمال وجود داردکه سانگهۀ بودایی وقتی به وجود آمده باشد که بودا و شاگردان ومریدان وی ، مانند گروههای مشابه دیگر، الگوی خاصی را برای عزلت نشینی موقت خویش در فصل باران پذیرفته بودند. در طول زمان، نظام رهبانی بودایی دارای نظم و انضباط بهتری گردید و در نتیجه، ثبات نهادی و تشکیلاتی به دست آورد. وینایاپیتاکا، یا متون مقدس مرتبط با سبد نظم و انضباط دینی شامل قوانین و مقررات مربوط به راهبان بودایی بود. چهار حکم یا فریضه اول در مجموعه پراتی موکشا، قوانین پاراجیکا خوانده می شوند؛ زیرا شکستن آنها موجب اخراج فرد از نظام رهبانی شده و در نتیجه برای وی یک شکست محسوب می شود. پنجمین دستور که در مورد عدم نوشیدن مشروبات الکلی است، قانون پنجاه و یکم در مجموعۀ پراتی موکشا را تشکیل می دهد. سیزده بند قانونی بعدی، چنانچه شکسته شوند، به جلسۀ رسمی مقامات روحانی ویک دوره تعلیق یک ماهه به عنوان تنبیه منجر می شوند. این قوانین در ارتباط با جرایم جنسی، داشتن محل زندگی بیشتر ازآنچه مورد نیاز است، ایجاد دردسر و مشکل برای نظام روحانی دیر یا ایجاد بی میلی نسبت به آن است. دو قانون دیگر هم وجود دارد که در مورد تحریم راهبها از نشستن در جایی که توسط خانمها پیشنهاد شده باشد و استفاده از کلمات و واژه های مفسده آمیز است. این خطایا نیز مستلزم تشکیل جلسه مجمع روحانی است وتنبیه مربوطه توسط اعضای مجمع تعیین می شود. تعداد سی قانون یا مقررات نیز وجود دارد که مستلزم توبه و از دست دادن پاره ای از اشیاء و لوازم، از قبیل ردای رهبانی، فرش خواب و کاسۀ درویشی است. اینها برای وقتی است که راهبی بیش از حد نیاز خود، از این لوازم داشته باشد. پس از آن، نود و دو قاعده و حکم وجود دارد که جملگی مستلزم توبه کردن است و موضوع آنها نیز سخن نامناسب، تحریک افراد به دودستگی، پیشنهاد روابط نامناسب با زنان- به خصوص با راهبه ها یا به اصطلاح بهیکونی ها- و راهنمایی دیگران د ر جهت انجام چنین امور غلطی است. ۴-۴٫ شیوۀ زندگی برای تودۀ مردم یکی از وظایف اصلی تودۀ مردم، جمع آوری وتقدیم هدایا به دستگاه روحانی است؛ از ریختن چند دانه برنج در کاسۀ یک راهب دوره گرد گرفته ، تاتقدیم لباس و پارچه برای دوخت ردای رونیان. ثروتمندان نیز می توانند هدایای بزرگتری نظیر استوپاها، معابد بودایی یا پاگودها را بنا کرده و تقدیم می نماید. افراد معمولی می توانند متون مقدس دین بودایی را تحت سرپرستی و نظارت آموزگاران رهبانی بیاموزند تا به این ترتیب ، در حیات فعلی بر سطح دانش و حکمت خویش افزوده وبرای زندگانی آتی خویش نیز، وجود هستی متعالی تری را آماده سازند. پنج حکم یا قضیۀ کلاسیک دین بودایی، در مورد روحانیان و افراد معمولی آن دین به یک اندازه مصداق دارد. برهمین منوال، فضیلتها و صفات گوناگون دیگری هستند که به هر دو دسته تعلق دارند؛ اگرچه مردان و زنان معمولی (غیرروحانی) بودایی این احکام و فرایض را در محیط جامعه و خانوادۀ خویش به کار می گیرند. والدین کوشش می کنند تا فرزندان خود را مطابق آداب و سنن بودایی پرورش دهند و آنها را به سنت بودایی وارد کنند. رابطۀ بین راهبهای بودایی و عامّۀ مردم ، رابطۀ منحصر به فرد است. راهبها به چشم افراد بزرگتری دیده می شوند که از احترام تزلزل ناپذیر تودۀ مردم بودایی برخوردارند؛ مردمی که آنان را به چشم بهترین الگوی حیات بودایی نگاه می کنند. ۵٫ شاخه های اصلی دین بودایی: تراوادا و ماهایانا دو شاخۀ اصلی و عمده ای که در جهان بودایی وجود دارند، یکی مکتب تراوادا یا عقیده و نظریۀ بزرگترها است، که بوداییت کشورهای جنوبی آسیا است و دیگری مکتب ماهایانا یا گردونۀ بزرگ ، که بوداییت کشورهای شرق آسیا است. طی سالیان متمادی، هم محققان صاحبنظر و هم مطالعه کنندگان و ناظران اتفاقی، این دو مکتب اصلی دین بودایی را به نام مکاتب هینایانا و ماهایانا می خوانند. هینایانا به معنی گردونۀ کوچک و ماهایانا هم که قبلاً دیدیم ، به معنی گردونۀ بزرگ. به راحتی می توان حدس زد که ماهایانایی ها باید این اصطلاح را باب کرده باشند؛ با این اعتقاد که مکاتب آنها گردونه یا وسیلۀ کاملاً بزرگتری برای نقل و انتقال افراد بشر، از میان دریای غم و اندوه است. پس از جنگ جهانی دوم ، سالها طول کشید تا پیروان فرقه ای که هینایانا خوانده می شد، سرانجام توانستند نا رضایتی و ناخشنودی خویش را نسبت به واژه ای که از نظر آنان زیادی فروتنانه و نیز غیر دقیق بود، ثبت کنند. بنابراین، در متون و کتب جدیدتری که در این زمینه نوشته شده، به جای اصطلاح هینایانا، بیشتر از واژۀ تراوادا که به معنی راه یا نظریه قدما و بزرگترها است، استفاده می شود. هر دو مکتب تراوادا و ماهایانا، کتاب مقدس تری پیتاکا یا سه سبد معروف را معتبر و مستند تلقی می کنند؛ امّا بین روایت های ایشان از متن مزبور اختلافاتی وجود دارد. پیروان ماهایانا ۵۵ مجلد حجیم که ۲۱۸۴ سند را شامل می شود، به همراه ۴۵ مجلد از ضمایم به آن می افزایند. تعدادی از گروههای ماهایانایی ، تنها روی یک متن خاص نظیر لوتوس سوترا تأکید می ورزند واز متون دیگر، خیلی به ندرت و به صورت اتفاقی استفده می کنند. وقتی پیروان شاخۀ تراوادا راجع به بودا صحبت می کنند، در واقع همان گواتاما بودا، بنیانگذار دین بودایی را در نظر دارند؛امّا نزد ماهایانایی ها، تعداد بسیار زیادی بودا وجود دارند که همه در صحنه ای کاملاً نمایشی و دراماتیک، در متن مقدس لوتوس سوترا، در یک نقطه در کنار هم جمع شده اند. بعضی از این بوداهای خاص از اهمیت بیشتری برخوردارند؛ نظیر بودایی به نام آمیتابها(آمیتابا) که به اصطلاح ، خدا یا رب سرزمین پاک بوداییان در مکتب بودایی سرزمین پاک است. در متون تراوادایی نیز از بوداهای دیگری نام برده می شود که سه نفر از آنها، کسانی هستند که در روزگاران قبل از گواتاما می زیسته اند؛ یا مثلاً یکی دیگر از آنها میتریا نام دارد که بودای موعود یا منتظر است. بودای آینده، حتی در کتب اولیه بودایی نیز به نام بودیستوه خوانده شده، که به معنای کسی است که به مقام تنویر و روشنایی رسیده و در نتیجه، در مسیر رسیدن به نیروانا است. تفاوتهای عملی و اجرایی بین تراوادا و ماهایانا به درجۀ پایبندی یا قوت و ضعف در پذیرش آیینهای بودایی مربوط می شود. ماهایانایی ها معمولاً مکتب تراوادا را به طور کلی رد نمی کنند، بلکه معتقدند که مکتب خود آنها وسیعتر و غنی تر می باشد. آیینهای عبادی و نیایشی در اکثر معابد ماهایانی فعالترو سنگین ورنگینتر است. بر خلاف مکتب تراوادا که معابدش ساده تر و زاهدانه تر می باشد، در معابد آنان انواع و اقسام اشیای گیج کننده یافت می شوند. ۵-۱٫ تعالیم اصلی شاخۀ ماهایانا- متون مقدس اولیه تعداد ۲۱۸۴ متن ماهایانایی وجود دارند که منزلت قانونی دارند. لوتوس سوترا نمونۀ یک متن مقدس خاص است که مورد توجه ویژۀ بوداییان کشورهای پیرو مکتب ماهایانا است. نام کامل این سوترا، لوتوس سوترای قانون شگفت انگیز است که به زبان سانسکریت، سادهارما پونداریکا سوترا نامیده می شود. این متن در فاصلۀ قرن دوم پیش از میلاد تا قرن دوم میلادی، در هندوستان نوشته شده است. سوتراهای تکامل حکمت از طریق یک رشته پارادوکسها، تضادّ بین حقایق دنیوی و حقایق مطلق را به نمایش می گذارند. اولین این سوتراهای حکمت، احتمالاً در حدود قرن اول ق.م. نوشته شده است. همۀ آنها به این صورت این نظریه راتبیین می کنند که هر آنچه ما می دانیم – از تجربه های حسی گرفته تا دانشمان نسبت به بوداها و بودیستوه ها، کاملاً خالی و تهی بوده و شامل هیچ حقیقت مطلقی نیستند. کتاب اعمال بودا احتمالاً در اواخر قرن اول، یا اوایل قرن دوم میلادی نوشته شده و معمولاً آن را به آسواگوشا که از راهبان فیلسوف و برجستۀ آن عصر بوده، نسبت می دهند. اثر مزبور به یک معنا حالتی انتقالی دارد، زیرا اندیشه های تراوادایی و ماهایانایی را در کنار هم شامل می شود. فرود به جزیرۀ لانکا که در همان حدود قرون اولیه میلادی نوشته شده، نزد فرقۀ آگاهیِ تنها از اهمیتی اساسی برخوردار است. مؤلف این اثر مباحثی از قبیل خلأ و خیال و توهم و نیز آناتا یا نبود خودرا، از دیدگاهی روان شناختی مورد بحث قرار می دهد وبه این فکر می رسد که مخزن یا انباری ازآگاهی وجود داردکه از لحاظ وجود، داده های عاطفی را دریافت می کند. کل این مکتب نیز، برهمین فکر نامگذاری شده است. کتابی که نزد تودۀ مردم بودایی از جاذبۀ خاصی برخوردار است، کتاب ویمالاکیتری سوترا است که در آن، سخنگوی اصلی، یکی از افراد معمولی به نام ویمالا کیتری است. درکتاب غرش شیر ملکۀ سریمالا، که متنی است که در حدود قرون اول یا دوم میلادی نوشته شده ، چهرۀ اصلی کتاب یکی از زنان معمولی مکتب بودایی است. یکی دیگر از کتابهایی که نزد پیروان مکتب تی ین تئای از اهمیت ویژه ای برخوردار است و درعین حال، در سایر حلقه های معتقدان به شاخه ماهایانا نیز زیاد خوانده می شود، کتابی است تحت عنوان روایت مبسوطی از ورزش بودا (لالی تاویشتارا) که شرح و بسط بُعد انسانی حوادث گوناگون در زندگانی بودا است. ۵-۲٫ تعالیم مکتب ماهایانا – بوداها و نظرات پیرامون آنها حداقل از دید افراد معمولی، مشهورترین بودایی که در کتاب لوتوس سوترا دیده می شود، بودای آمیتابا یا بودای روشنایی و نور نامحدود است که در زبان چینی ، آمی تئوفو و در زبان ژاپنی آمیدابوتسو خوانده می شود. وی نام دیگری هم دارد که به معنای حیات نامحدود است. بودای دیگر که نور و روشنی فراهم می آورد، بودا وایروکانا است، به معنای کسی که می درخشد؛ چهرۀ اصلی یکی از متون مکتب ماهایانا که به نام خود وی نامگذاری شده است؛ سوترای درخشندگی عظیم. بوداهای دیگری که قابل ذکر هستند، عبارتند از: آکسوبیا یا بودای تزلزل ناپذیر، راتناسا مبهاوا یا بودایی که از جواهر متولد شده و در آخر، بودای واج رادهارا، یا کسی که رعد و صاعقه را حمل می کند. تمام اینها بوداهایی آسمانی و متعالی هستند که از قدرتهای چشوگیری نیز برخوردارند؛ در حالی که بوداکسیاپا یک بودای زمینی است که از قدرتهای زمینی یا دنیوی هم برخوردار است. طریقۀ بودیستوه بودهی به معنای روشنایی و تنویر و سات نیز به معنای بودن یا تحصیل کردن (در حالت چیزی بودن) است. در مکتب تراوادا چنین شخصی در جهت رهایی و آزادی نهایی (نیروانا) پیش می رود؛ امّا در مکتب ماهایانا، بودیستوه به عنوان کسی دیده می شود که از جستجو و کسب نیروانا پیشتر رفته است. دلیل آن این است که هیچ کس، یا حداقل هیچ کسی که ذهنی ترحم آمیز داشته باشد، نمی تواند یک لحظه از فکر مخلوقات بی شماری که در دایرۀ غم و رنج و بدبختی وجود انسانی قرار گرفته اند، غافل بماند.به این ترتیب، بودیستوه انگیزه پیدا می کند که از نیروانا صرفنظر کرده و در دنیا باقی بماند، تا رحم و بخشایش خود را به هر مرد و زنی که در جستجوی آن است تقدیم کند. انگیزۀ بودیستوه برای رحم و شفقت نسبت به دیگران و ایثار برای آنها، سنگ بنای اخلاقیات مکتب ماهایانا است. با توجه به چشم انداز رو به گسترش تعالیم مکتب ماهایانا، که برخورداری از سطوح متعالی تر درک و معرفت را منحصر به طبقۀ روحانی راهبان نمی داند، طریقۀ بودستوه به روی همۀ مردم باز است. دیدگاههای مکتب تراوادا در مورد وضعیت انسانها که عبارت از جهل، بدبختی و غم و اندوه آنهاست، در مکتب ماهایانا نیز به صورت خفیفتری وجود دارد. در بعضی از مکاتب فکری وماهایانا ، هستی و وجود انسانی در همین دنیا تغییر پیدا می کند؛ بر مبنای این اندیشه که انسان نباید برای تجربه و شهود نیروانا منتظر قلمرو دیگری از هستی باشد و این تجربه در همین جا و همین زمان نیز قابل حصول است. در تعالیم مکتب ماهایانا، به وضوح دیده می شود که انسان در همین زندگی نیروانا را کسب کرده و به زندگی خود ادامه می دهد. این امر به معنای زندگی کردن در جهان سامسارا است. این مطلب آشکار است که نطفۀ این قبیل افکار- نیروانا درساسارا و اینکه همۀ افراد طبیعتی بودا گونه دارند- از آغاز پیدایش تفکر ماهایانایی در هند باستان وجود داشته است. ۵-۳٫ مکاتب فلسفی ماهایانا مکتب خلأ : این مکتب را فردی به نام ناگارجونا در قرن دوم میلادی بنا گذاشته است و بر رد و انکار هرگونه نظریه ای در باب هستی مطلق توسط بودا تأکید می ورزد. ناگارجونا با منطقی بسیار تند و تیز، اظهار می داشت که بودن یا هستی و وجود صرفاً یک امر نسبی است. وجود یا هستی های افراد و اشیاء در واقع وجود مطلق را شامل نمی شود وبنابراین همه چیز تهی و در خلأ است. تأثیر کامل تز ناگارجونا را می توان در کلماتی که وی برای تقدیم اثر عمدۀ خود به بودا به کار برده مشاهده کرد. وی بودا را اینگونه توصیف می کند که مدعی بود: …. اصل نسبی بودن جهانی، آن مثل سعادتِ بسیار می باشد(نیروانا)، آرامش کثرت و یا جمع بودن، در آنجا هیچ چیزی از میان نمی رود، وچیزی هم ظاهر نمی شود. هیچ چیز انتها ندارد، نه اینکه چیزی باقی و ازلی است. نتیجۀ این بحث آن است که همه چیز خالی و درخلأ است، حقیقت متعالی تری که از حقیقت معمولی یا دنیوی فراتر می رود.خالی بودن، راه میانه(مادهیامیکا) یا نظریۀ میانه ای بین این دو اندیشۀ افراط وتفریطی وجود مطلق یا مطلق عدم وجود است. مکتب آگاهی تنها: عقیدۀ اصلی مکتب آگاهی تنها همان چیزی است که در نام آن تجلی یافته است: لحظات وجود ما، لحظات حیات و زندگی مان، تنها در حالتی که در آگاهی شناخته شوند واقعی هستند. متون اولیه این مکتب واقعیت اشیای خارجی در جهان تجربه را انکار می کند.تنها از طریق هوشیاری و آگاهی است که اشیاء واقعی هستند، بنابراین، تنها آگاهی یا ذهن متعالی است که واقعیت دارد. این ذهن متعالی تر یا آگاهی عبارت از یک ظرف، مخزن یا محفظۀ آگاهی است که عواطف و احساسات را از طریق جریان تجربۀ لحظاتی از حیات و زندگی که از درون آن عبور می کند، دریافت می دارد. مکتب آگاهی نیز از مکاتب فکری نسبتاً پرنفوذ بوده و حتی در دوران جدید نیز پیروان وفاداری داشته است. دو برادر به نامهای آسانگا و واسوباندهو که با نوشته های خویش این مکتب را بنیان گذاشتند، معتقد بودند که آنچه حقیقت و واقعیت دارد، گونه ای قدرت روحی یا ذهنی است. واسوباندهو می گوید که سه نوع هوشیاری و آگاهی وجود دارد: اولین هوشیاری و آگاهی، عدم وجود یا نفی هستی(نبودن) پدیده ها است؛ دومین مورد در رابطه با عدم وجود یا نبود وجود قائم به خویش است. سومین و آخرین هوشیاری و آگاهی نیز در رابطه با عدم وجود، یا نبود وجود و هستی غایی است… حقیقت(واقعیت) متعالی همۀ دهارماها(لحظات وجودی) چیزی غیر از میزان حقیقت(چنین بودن) نیست. این همواره برای ذات خویش حقیقت دارد، که آن نیز طبیعت واقعی و حقیقی ذهن تنها(یا آگاهی و هوشیاری تنها) است. ۶٫ دین بودایی در چین با وجود اینکه مکتب بودایی ماهایانا از هند سرچشمه گرفت و سپس در مناطقی از آسیای مرکزی نفوذ کرد کشور چین اولین سرزمینی بود که تعالیم ماهایانایی در آن عمیقاً ریشه دوانید و به صورت یکی از اجزای متشکّله و بسیار نیرومند فرهنگ آن کشور درآمد. ۶-۱٫ ارتباط اولیه با فرهنگ چینی- ترجمۀ متون بودایی اولین بوداییانی که به چین رفتند، با تمدن پخته و کاملی مواجه شدند که چندان پذیرای یک دین جدید نبود؛ لذا عملکرد بوداییان در چین، تا حدود قرن ششم میلادی چندان ریشه نگرفته بود. افسانه هایی روایت می شوند که حکایت از ورود دین بودایی به چین، در حدود سالهای ۲۱۱- ۲۰۸ قبل از میلاد دارند. امروزه اکثر صاحبنظران این قبیل افسانه ها را رد می کنند. از این قبیل داستانها نتیجه می شود که در حدود اواخر قرن اول میلادی، گروههای کوچک بودایی در چین حضور داشته اند. هر فرد چینی که به سلک راهبان بودایی درمی آمد، پیمان می بست که همواره مجرد باقی بماند. علاوه بر این، راهبهای بودایی سرهای خود را می تراشیدند که در چشم چینی ها، به منزلۀ خوار شمردن و تحقیر بدنهایی بود که از والدین خویش در یافت کرده بودند. به رغم وجود یک عده پیروان معتقد و مخلص، حضور رهبری روحانی مکتب بودایی در جامعه چین – که بسیار هم به چشم می آمد- عکس العمل بسیار منفی مقامات و مردم چین را به دنبال داشت. این حقیقت نیز که دین بودایی یک دین خارجی بود که از ناحیۀ مردمی که چینی ها آنان را بربر به حساب می آورند سر چشمه گرفته بود، خود مانع عمدۀ دیگری در راه پذیرش و توسعه آن بود. چون هر چیزی که وحشیگری خارجی ها(بربرهای هندی) راتداعی کرد، برایحرکت و نهضت جدید بودایی در چین حکم یک مانع را داشت، ترجمۀ متون سانسکریت از اهمیت روزافزونی برخوردارشد. راهبانی از هند و آسیای مرکزی، بعضاً به رغم میل خویش، به چین آورده شده و مجبور شدند تا در کنار راهبان چینی، به انجام این مهم بپردازند. از طرف دیگر، راهبان برجستۀ چینی نیز به هندوستان اعزام شدند تا زبان سانسکریت را فراگرفته و متون مربوطه را با خود بیاورند. تا اواخر قرن دوم میلادی راهبان بودایی درلویانگ، مرکز عمده ای را برای ترجمۀ متون سازمان داده و درآن ، صدها کتاب از متون دینی بودایی را جمع آوری و ترجمه کرده بودند. حدود یک قرن بعد، یعنی در پایان قرن سوم میلادی،چانگان به مرکز دین بودایی در چین تبدیل شده بود. راهبان متون مقدس بودایی سوترای حکمت کامل و همچنین لوتوس سوترای قانون شگفت انگیز را که احتمالاً از مشهورترین و مورد استفاده ترین متون دین ماهایانایی بود، در آنجا به طور کامل ترجمه کردند. ۶-۲٫ تبدیل شدن به بخشی از دنیای چینی از شگفتی های تاریخ این است که دردورۀ بومی شدن دین بودایی درچین، طبقۀ حاکم معمولاً از افراد غیر چینی بودند. شیونگ- نوی فاتح که از قبایل آسیای مرکزی بود، به عوض اینکه برای دین جدید بودایی تهدیدی محسوب شود، به شدت در مقام حمایت وارتقای آن برآمد. آنها به دو منظور دین بودایی را پذیرفتند: یکی از جهت اینکه این دین، دینی چینی نبود و دیگر اینکه اخلاقی عام، همگانی و جهانی را تبلیغ می کرد. در خلال دوران طولانی عدم وحدت و یکپارچگی سرزمین چین در فاصلۀ سالهای ۲۲۰ تا ۵۸۱ میلادی، طولانی ترین و قویترین حکومت سلطنتی این کشور حکومت وِی(۵۳۴- ۳۸۵) در مناطق شمالی بود؛ امپراتوران این حکومت از بین مردم تو- پا بودند که غیر چینی و احتمالاً از نسل ترکها بودند. این نظام سلطنتی در ابتدا با قبول دین بودایی آغاز به کارکرد؛ امّا این سیاست در اواسط قرن پنجم میلادی، جنبۀ معکوس پیدا کرد؛ زیرا پیروان دین تائویی که تمایلات سیاسی نیرومندی نیز داشتند، توانستند نظر امپراتور وقت وو را به خود جلب کنند. در نتیجه، شکنجه و آزار سخت بوداییان رواج پیدا کرد. در پانصد سال اولیه ورود دین بودایی به سرزمین چین، خیلی وقتها آینده این دین در چین کاملاً نامطمئن به نظر می رسید. روشن است که امپراتوران چین در آن ایام و همچنین پادشاهان و حاکمان بعدی تا عصر حاضر، چه در دین بودایی و چه در هر حرکت دینی سازمان یافته و منسجم دیگر، نوعی تهدید سیاسی احساس کرده اند؛ امّا این مطلب نیز به وضوح به چشم می خوردکه دست اندرکاران بودایی خوب می دانستند که چه وقت باید جانب طبقه فرودست را گرفته و در چه زمان دیگری و به چه صورتی، راه خود را به حلقۀ درباریان و حتی خانوادۀ شخص امپراتور باز کنند. سنت بودایی ماهایانا، به خاطر انعطافی که از لحاظ اصول نظری، ساختار واحکام خویش در مورد زندگی روزمرۀ مردم داشت، برای یک کار تبلیغی دینی در میان فرهنگهای مختلف مناسبتر به نظر می رسید. به این ترتیب، مخالفتهای اولیه چینیان تا حدی پاسخ داده شد و ملایمتر گردید؛ متون مقدس دین بودایی ترجمه شد؛ اشکال هنری چینی با اشکال هنری هندی و آسیای مرکزی در هم آمیخت و به تدریج ، دین بودایی به عنوان بخشی از میراث عظیم فرهنگی چین جای خود را باز کرد. ۶-۳٫ تفکرات و حیات بودایی در چین به هنگام معرفی فرقۀ بودایی ماهایانا، دومکتب فکری مورد بحث قرار گرفت. مادهیامیکا یا مکتب خلأ و یوگا کارا یا مکتب وجدان و هشیاری تنها. این مکاتب به رغم این که بسیار نظری و مبتنی بر مفروضات بودند،تا قبل از قرن نهم میلادی پیروان زیادی را به خود جذب کردند و دامنۀ نفوذشان ، حتی تا عصر حاضر نیز گسترش یافت؛ امّا هیچ یک از آنها با یک سلسله اعمال اعتقادی- عبادی خاص – به جز تفکر و مراقبه- شناخته نمی شوند. مکاتب فکری دیگری که در آنها اصول نظری با آداب ومراسم عملی همراه بود نیز، در چین توسعه پیدا کردند و پیروان بسیاری بدست آوردند. امّا از آنجایی که امروزه در چین، حتی یک مکاتب نیز از درخشش و جاذبیت فوق العاده ای برخوردار نیستند، در بحث حاضر تنها به معرفی آنها پرداخته و بحث کاملتر را به بخش دین بودایی درژاپن- کشوری که امروزه نیز چندین مکتب بودایی سرزنده و فعال درآن وجود دارد- وامی گذاریم. تی ین تئای : نامگذاری این مکتب از روی کوهی در ایالت چکیانگ صورت گرفته که تی ین تئای- به معنای تراس آسمانی- خوانده می شود. مردی به نام چی – ای تعالیم جدید خویش را در آنجا بنا نهاد. چی – ای که در فاصلۀ سالهای ۵۹۷ – ۵۳۸ میلادی می زیست – و بنابراین دوران امپراتوری خاندان سویی را که سرآغاز عصر شکوفایی دین بودایی در سرزمین چین بود، درک کرده بود- کوشش کرد تا در بین انواع گوناگون مکاتب فکری بودایی که در آن عصر در چین رواج داشت، نوعی نظم و قاعده به وجود آورد. اولین تلاش وی آن بود که تمام تعلیم بودایی را در پنج مرحله یا منزلگاه خلاصه کند؛ به نوعی که هر مرحله، مرحلۀ پیش را تکمیل کرده و تعالی بخشد. یکی دیگر از کارهای وی مقایسه روشهای تعلیم و تربیت از قبیل مقایسۀ روش دفعی و ناگهانی با روش تدریجی بود. او سپس به مقایسۀ محتوای نظریه های گوناگون بودایی پرداخت و آنها را بر حسب ظرفیتشان در شنیدن و درک موضوعات ، طبقه بندی کرد. چی – ای اساس تعلیم خویش را بر مبنای لوتوس سوترا قرار داد که در آن ، جمع بزرگی از بوداها و بودیستوه ها ادعا می کنند که همۀ مخلوقات عالم نجات پیدا خواهند کرد. این نظریۀ نجات و رستگاری همگانی با فرضیۀ دیگری همراه شده بود که مدعی بود حقیقت جهانی تمام حقایق موقتی را شامل شده و ادراک می نماید و درنهایت،به وحدت غایی همۀ امور منجر می شود. در مورد نظریۀ آغاز این مکتب از چندین نفر از راهبان نام برده می شود؛ امّا بیشتر فاتسانگ (۷۱۲-۶۴۳) را به عنوان بنیانگذار آن می شناسند. وی برای نشان دادن وحدت نهایی همۀ امور و اشیاء، از دو تشبیه جالب و مؤثر استفاده کرد. مکتب هوآ- ین دربارۀ مرحلۀ رو به گسترش و تکامل نظریۀ بودایی، تئوری خاص خود را داشت و همانطور که انتظار می رفت، مکتب خویش را در مرحلۀ نهایی و پایانی همۀ مراحل قبلی و مکاتب مربوط به آنها قرار می داد. در حقیقت می توان گفت مکتب هوآ- ین ، در ارتباط دادن پدیده های گوناگون بع یکدیگر از مکتب تی ین- تئای فراتر می رفت. امّا احساس و ادراک وحدت غایی در هر دو مکتب یکی بود. در این مکتب نیز، درست نظیر مکتب تی ین – تئای ، انسان برای درک حقایق نهایی و غایی باید به تفکر و مراقبه روی می آورد. سرزمین ناب :اگر بخواهیم عبارت چینگ تی یو تسونگ را ترجمه کنیم ، مکتب سرزمین ناب ( خالص ) خواهد شد که دقیقاً نشانگر اندیشه ی این مکتب نیز هست ؛ به این معنا که سرزمین پاک یا خالصی وجود دارد که فرد می تواند در هنگام مرگ به آنجا منتقل شود . شاید بتوان گفت بزرگترین استاد و معلم مکتب سرزمین پاک ، شانتائو ( ۶۸۱- ۶۱۳) بوده است که معتقد بود بهشت غربی ، دنیایی تخیلی نبوده و کاملاً حقیقی و واقعی است و حتی برای عادی ترین افراد بشر ، قابل حصول و دسترسی است . وی هر آنچه در توان داشت ، در ارتقا و توسعه ی تعالیم و آداب این مکتب صرف کرد : سوتراهای سرزمین ناب و پاک را نسخه برداری و تکثیر کرد ؛ تصاویری از آن بهشت رسم کرد ؛ برای راهبها و افراد عادی ، در پایتخت چان گان سخنرانی و موعظه کرد وخواندن سرودهای ستایش آمیز در مدح آمیتابها را تشویق کرد. سوتراهای مکتب سرزمین پاک می آموزند که بودا ۀمیتابها خدای سزمین پاک بهشت غربی ، عهد بسته تا همه ی کسانی را که با خلوص و ایمان وی را می خوانند ، نجات دهد . اصول نظری و ععلی این مکتب به سهولت قابل درک و پیروی است ؛ لذا تعداد نسبتاً زیادی از مردم عادی ، به دعوتی که از سوی این رته ساده و مستقیم رستگاری به عمل می آمد ، پاسخ مثبت دادند. چه – آن ، مکتب تفکر و مراقبه : تفکر و مراقبه ترجمه ی دقیق واژه ی چه (ذن در زبان ژاپنی) و عرف رایج این مکتب است ؛ اما آنچه در مکتب چه – آن مترح است ، به مراتب بیشتر از تفکر و مراقبه ی تنهاست. گفته می شود که فردی به نام بودهی دهارما ، حدود سالهای ۵۰۰ میلادی مکتب چه – آن را از هند به چین آورده است . وی این میل شدید نسبت به روشهای غیر معمول را در بارعامی که به خدمت امپراتور داشت ، به معرض نمایش گذاشت . بودهی دهارما سخن خوییش را این گونه آغاز کرد که حتی نام خود را هم نمی دانم . سپس به ارز یابی اعمال و رفتار خوب امپراتور پرداخت و اظهار داشت که این اعمال هیچ شایستگی و استحقاق خواصی را موجب نمی شود و در پاسخ به پرسشی در مورد دهارمای بودایی ، گفت که این مطلب امری پوچ و تو خالی است . وی سپس به صومعه ای رفت و به مدت نه سال ، در آنجا به ریاضت و مراقبه پرداخت ؛ در حالی که صورت خود را همواره به سوی دیوار نگاه می داشت. این داستان عجیب نشان می دهد که مفهوم خلأ یا خالی بودن ، از مفاهیم اصلی مکتب چه – آن است ؛ همان گونه که تقریباً در مورد هر کدام از مکاتب بودایی دیگر نیز چنین است. چیزی که مهم است، این است که فکرو ذهن را از همه ی تفکرات مشغول کننده گذشته خالی کنیم و حتی عادت بحث و استدلال منطقی خویش را کنار بگذاریم . چهار مکتبی را که شرح دادیم ، در سرزمین چین پایدار مانده و درژاپن نیز با نیروی قابل ملاحضه ای استمرار یافته اند. چینی ها آنها را به این صورت گروه بندی می کنند که مکاتب تی ین- تئای و هوان – ین برای ظرفیت و محتوا و مکاتب سرزمین پاک وچه – آن ، برای تمرین و ممارست روحی هستند. ۶-۴ . تحولات در نظام رهبانی و زندگی پیروان عامی دین بودایی در سرزمین چین ، بیش از آنچه در کشورهای پیرو مکتب تراوادا به چشم می خورد، راهبان بودایی ومردم عادی و عامی را به هم نزدیک ساخته است . این واقعیت که راهبان زندگی جداگانه ای داشتند به این معنا نبود که سنگهه ها و معابد بودایی به طور رسمی بر روی مردم بسته اند و هیچ گونه تماس مستمر ونزدیکی بین آنها نیست. زندگی رهبانی : راهبان بودایی هر روز صبح با کاسه ی درویشی خویش ، برای تمنای خوراک روزانه به در خانه ی این وآن می روند؛ علاوه بر این ، همه ساله در زمان خاصی هدایایی را برای دوختن ردای رهبانی و سایر مایحتاج خویش قبول می کنند. همان طور که در مورد راهبان کشورهای دیگر نیز مصداق دارد، راهبهای چینی به کشت و زرع زمین های دیر نمی پردازند. این کار ( کشاورزی) را عده ای کارکر مزد بگیر (اجاره ای) انجام می دهند. پاره ای وظایف صومعه را راهبان جوان که هنوز مراحل شاگردی و کار آموزی خویش را می گدرانند ، انجام می دهند؛ اما راهبان ارشد ، بیشتر به کار مطالعه ، انجام آداب و مراسم عبادی و آئین های دینی مردم و دست آخر، به تفکر و مراقبه می پردازند. بدون شک، راهبها از جهات کاملاً متعددی با دنیای مادی بیرون در تماس بودند. سخنرانی های راهبان در مجامع عمومی ، برای آموزش تودۀ مردم بسیار مفید بود و بحث و گفتگویی که غالباً در پایان این سخنرانی ها در می گرفت، صورت یک رقابت و رودررویی فکری داشت و افراد زیادی را به خود جذب می کرد. مهمترین خدمات راهبان بودایی، در مواقعی بود که فرد یا خانواده ای دچار نوعی بحران می شد؛ چیزی که در تفکر سنتّتی چین جای آن خالی بود. معمولاً خانواده ها از ایشان دعوت می کردند تا برای درگذشتگانشان سرودهای دینی (سوترا) را بخوانند و خود ایشان نیز در فواصل معین، مجالس یادبودی برای درگذشتگان برگزار می کردند. مسئولیت امتحان و آزمایش کسانی که به نظام رهبانی درمی آمدند و عهد و پیمان آن را بر خود مقرر می داشتند، بر دوش رئیس صومعه یا راهبهای قدیمی و ارشد بود. اکثر راهبان و راهبه ها را افرادی مؤمن و متقی ، خردمند، متعبّد و با اخلاص تشکیل می دادند. در خلال این مباحث، اشاره های بسیار مختصری به راهبه ها داشته ایم؛ روش زندگی و نظام رهبانی ایشان درست مانند هم ردیف های مرد ایشان بود. دلایل و انگیزه های پیوستن آنان به جمع خواهرهای روحانی (راهبه) نیز، درست نظیر جمع مردان، بسیار متنوع و متعدد بود. آنها نیز به طبخ و تهیۀ غذاهای گیاهی پرداخته و در وقت مشکل و نابسامانی به مردم کمک می کردند، به ویژه به زنانی که جایی برای زندگی کردن نداشتند. نحوۀ زندگی پیروان: عکس العمل مردم عادی نسبت به زندگی راهبان و راهبه های بودایی چین، صورت تحسین و احترام داشت. تودۀ مردم چین همواره به صورت مالی از نهادهای رهبانی پشتیبانی کرده اند؛ چه از طریق زمینها و ساختمانهایی که افراد بسیار مرفّه در اختیار صومعه قرار داده اند و چه به شکل هدایای نقدی و جنسی کوچکتر که افراد عادی تقدیم کرده اند. قبلاً گفتیم که بخش عظیمی از تودۀ مردم چین، به مکتب سرزمین پاک و منزه که بودا آمیتابا را می پرستید، جذب سده بودند. علاقه و پرستش مردم نسبت به بودیستوه دیگری به نام کوان- یین – که مجسمۀ وی در صورت یک مرد از هند به چین آورده شده بود- نیزتقریباً در همان درجه از وسعت و اهمیت قرار داشت. درخواست و دعای زنانی که به دنبال بچه دار شدن بودند یا می خواستند زایمان راحت تری داشته باشند، بانوانی که برای شوهران خویش که در مناطقی دور دست کار می کردند، درخواست سلامتی داشتند، درخواست موفقیت برای فرزندانی که امتحان و آزمایشی در پیش داشته، یا از مرضی رنج می بردند، همگی به پیشگاه این بودیستوه عرضه می شد. به این ترتیب، وی نماد بودیستوه ای بود که دارای روح محبّت و ایثار برای دیگران است. با وجود آنکه بعضی از تودۀ مردم بودایی مقیّد به گیاهخواری نیستند،آنهایی که دردین خود نسبتاً جدی تر و مقید تر هستند، گیاهخواری یا گوشت نخوردن را نشانۀ یک بودایی واقعی می دانند. انجمنهای بودایی مردمی به یکی از مشخصه های برجستۀ دین بودایی درسرزمین چین تبدیل شدند. مشارکت بانوان در سازمانهای خیریه یا رهبانی مربوط به زنان، یا انجمنهای بودایی که در آن زنان و مردان در کنار یکدیگر فعالیت می کنند، مبیّن نوعی فاصله گرفتن از الگوهای سنتی چین بوده است. ۶-۵٫ رواج و افول دین بودایی در چین پس از طی یک دورۀ پانصد ساله از عدم اطمینان و شک و تردید، دین بودایی سرانجام شکل و قوارۀ اصلی خویش را در چین بازیافت. تحولاتی که در صفحات اخیر شرح داده شدند، در طول سلطنت خاندان سویی و ته آنگ که به ترتیب در فاصلۀ سالهای ۶۱۸-۵۸۱ و ۹۰۷-۶۱۸ حکومت می کردند، به اوج خود رسید. یکی از امپراتوران سویی، گروههایی از راهبان بودایی را مأمور کرد تا برای تبلیغ دهارما به مسافرت بپردازند ؛ سفری که این راهبان مبلّغ را به سرزمینهای بیرون از چین، یعنی کره و ژاپن کشاند. بسیاری از امپراتوران سلسلۀ ته آنگ نیز توسعه و گسترش دین بودایی را مورد حمایت و تشویق قرار می دادند. تعدادی از آنان نیز، خود عملاً به دین بودایی گرویدند. شواهد و قراین حکایت از این دارند که چین دوران خاندان ته آنگ، از بزرگترین امپراتوری های جهان- وطنی بوده که تا به امروز وجود داشته است. خاندان ته آنگ، به رغم برخورد مثبت و جانبدارانه ای که نسبت به چندین مذهب مختلف داشتند، ثابت کردند که سرچشمۀ خوبی برای دین بودایی هستند. در قرن هشتم میلادی، امپراتوران چین در حالی که هنوز به ساختن معابد بودایی ادامه می دادند، دستوراتی نیز در زمینۀ محدود ساختن فعالیتهای این دین در سرزمین چین صادر کردند. در اوایل قرن نهم میلادی، دین بودایی از آن جهت که دینی خارجی بود، به شدت مورد حمله قرار گرفت و با مشکلات سختی مواجه شد. در سال ۸۴۴ میلادی، سرانجام حکومت دست به اقدام زد. مأموران حکومتی هزاران تمثال و مجسمۀ بودا را ضبط و بسیاری ازآنها را ذوب کردند تا برای ضرب سکه مورد استفاده قرار دهند. حدود ۵۰۰۰ صومعه و قریب ۴۰۰۰۰ معبد و بتکده بودایی تخریب شد. سال بعد از آن، حدود ۲۵۰۰۰۰ راهب و را راهبۀ بودایی مجبور شدند از لباس روحانی خارج شده، به جمع مردم عادی بپیوندند. دین بودایی ، حداقل تا اواسط دوران حکومت سلسلۀ ته آنگ، در سرزمین چین رو به ترقی و صعود بود و از آن دوران به بعد ، تنزل و افول آن آغاز شد. دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:دین بودایی, :: 15:37 :: نويسنده : آتش در سراسر جهان مکانهایی با تاریخچه ای تیره و وحشت زا وجود دارند. بازدید از مکانهای ترسناک شاید بی شباهت به رفتن به جاهایی که ارواح سرگشته در آنجا هستند نباشد. حتی ترسناکتر از این رفتن به مکانهایی با ارواحی این جهانی است که بشر هم نیستند.
تونل جیغ زن، جاده وارنر طبق یک افسانه محلی روح یک زن جوان این محل را تسخیر کرده است. گفته اند که شخصی این زن جوان را آتش زده و در حالیکه با لباسهای سوزان در جستجوی راه فرار بوده در این تونل محبوس و جان میسپارد. در داستانهای محلی قدری تفاوت نیز وجود دارد، یکی از این داستانها میگوید که پدر عصبانی دختر او را به داخل آتش انداخته است؛ چرا که او به خاطر طلاق ناراحت کننده کنترلش بر روی فرزندان و قدرت ایفا کردن وظایف پدری را از دست داده بود. در داستان دیگری گفته شده عده ای این دختر را دزدیده و بعد از آن برای پاک کردن شواهد و مدارک دختر را میسوزانند. همه این داستانها باعث شده مردم از تونلی که در آن صدای جیغ گوشخراش یک زن شنیده میشود دوری کنند.
پل Bessie Little، دیتون روح یک دختر کشته شده به نام Bessie Little به طور مرتب به این پل در خیابان Ridge بازمیگردد. این دختر در تاریخ 27 آگوست 1896 به دست دوست پسرش «آلبرت جی فرانتز» کشته شده بود. Bessie از این پسر باردار بود و آلبرت هم نمیخواست با او ازدواج کند، بنابراین آلبرت با خالی کردن گلوله ای به مغز دختر بینوا را کشته و صحنه را طوری بازسازی کرد که خودکشی به نظر برسد.او برای رسیدن به این هدفش دوبار به Bessie شلیک کرد و این کاملا واضح است که دختر این کار را با خودش نمیکرد. در تاریخ 19 نوامبر 1897، «آلبرت جی فرانتز» در زندان اوهایو در کلمبوس به صندلی الکتریکی بسته و با اتهام قتل درجه یک به مرگ محکوم شد. بنابراین در افسانهها گفته شده که این دختر با بازگشتن به شهرک «مونتگومری» قصد تسخیر کردن این پل را دارد.
دانشگاه اوهایو، آمریکا «ویلسون هال» به خاطر یک دختر (احتمالا یک دختر جادوگر) معروف شد. این دختر لحظاتی بعد از اینکه با خون خودش نوشتههایی شیطانی و ماوراطبیعی روی دیوار نوشت خودش را کشت. 5 ستاره دنباله دار که به شکل ستاره پنج پر درآمده بودند این محوطه را احاطه کردند همراه با ساختمان اداری که که در وسط نشان شیطان قرار گرفته بود. و در داستان دیگر از «واشینگتون هال» نام برده شده که به خاطر منزل دادن به بازیکنان بستکبال یک تیم معروف شده بود؛ او و تمام بازیکنان در یک تصادف وحشتناک کشته میشوند و گفته شده ارواح آنها هنوز سالن دانشگاه را در تسخیر خود دارند و گاهی اوقات میتوان صدای دریبل زدن را در سالن شنید. سردابهای «جفرسون هال» از مکانهایی است که ارواح بیشماری از خودشان نشانههایی نشان میدهند. و بالاخره به خاطر Ridges یک تیمارستان مخروبه که اکنون به خاطر رفتارهای نامناسب و شوک الکتریکی شناخته شده است. در روایتهای ترسناک در مورد تیمارستان گفته شده که: یک روز یکی از بیماران ناپدید میشود، 5 هفته بعد جسدش درحالی پیدا میشود که به طور کامل فاسد شده ولی دور جسدش لکههایی به صورت خطی محیطی کشیده شده. این لکه را امروزه هم میتوان در آن مکان دید!
جاده کلی، اوهایوویل، پنسیلوانیا در فاصله یک مایلی جاده کلی در اوهایوویل، پنسیلوانیا منطقه ای است که گزارشهای بیشماری حاوی فعالیتهای ماورایی و اتفاقات عجیب از آنجا گزارش شده است. گزارشها حاکی آن است که وقتی حیوانات وارد این منطقه تسخیر شده میشوند آرامش و ملایمت خود را از دست داده و این آرامش تبدیل به درنده خویی شده و سپس به سمت حیوانات دیگر و حتی انسانها میروند. این جاده با جنگل فشرده، سیاه و وحشتانگیز احاطه شده که در آن جنگل نیز سر و صداها و اشباح سفید رنگی شنیده و دیده شده که قابل تشریح کردن نیست. هیچ کس کاملا مطئن نیست که چرا این بخش کوچک از جاده تسخیر شده است، اما در برخی تئوریها گفته شده که این اتفاقات از جهاتی میتواند به فعالیتهای آیینی که یکبار در این مکان برگزار شده ارتباط داشته باشد و نیز نفرینهایی که به این دلیل مردم این سرزمین دچارش شده اند.
اگر این باور که ارواح به دنیا باز میگردند تا مکانهایی که در آنجا شکنجه شده اند را تسخیر کنند، پس آلکاتراز باید در اثر هجوم ارواح به آنجا منفجر شود. در طول سالها گزارشهایی حاوی اتفاقات مرموز در جزیره آلکاتراز وجود داشت. این گزارشها از سوی بازدید کنندهها، نگهبانان پیشین و زندانیان پیشین و کارکنان خدماتی پارک ملی بود. از فانوس دریایی محل هم بارها صدای دلنگ دلنگ، جیغ و گریه شنیده شده است. البته داستانهای بی شماری در مورد این محل وجود دارد که در این مقاله کوتاه ما نمیگنجد و برای تشریح تمام آنها نیاز به نوشتن یک کتاب داریم. بعضی از این اتفاقات عجیب هم در پاراگراف بالا ذکر شد. فانوس دریایی جزیره در سال 1854 ساخته شد و سپس در زلزله بزرگ سانفرانسیسکو در سال 1906 به طور کامل نابود و خراب شد و بعد به طور ناگهانی دوباره ظاهر شد، چندین گزارش در مورد این محل مربوط به شبهای مه گرفته بوده همراه با صدای سوت مانند وحشتناک و یک چراغ سبز فلش زن که به آرامی اطراف جزیره را روشن کرده و به همان سرعتی که روشن شده بود ناپدید میشود.
این قلعه باشکوه مکانی مربوط به قرون وسطاست و در قسمت بالایی یک پرتگاه صخره ای واقع شده و چشم انداز زیبایی از تپههای اسکاتلند به انسان میدهد. اما داخل این دالانهای تاریک و خیابانهای باریک ادینبورگ صدای مردگان شنیده میشود. اینها حداقل اتفاقاتی است که در مورد این محل گزارش شده. اینجا مکانهای مناسبی برای اشباح دارد شامل: سلولهای زندان قلعه، سردابههای پل جنوبی، محوطه پادشاه ماری و یک خیابان متروکه برای استفاده قرنطینه و سرانجام قربانیان مدفون شده به خاطر مبتلا شدن به طاعون و بیماریهای دیگر. همچنین گزارشهای دیگری درمورد این مکان مخابره شده شامل: دیده شدن شبح سگ، دیده شدن طبل زن بدون سر و جسد زندانیهایی که در طول جنگ 7 ساله فرانسه و جنگ استقلال آمریکا کشته شده بودند. دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:ترسناکترین افسانهها, :: 15:33 :: نويسنده : آتش کینتارو (金太郎)، که اغلب به عنوان: پسر طلایی یا پسر زرین ترجمه میشود، یک قهرمان قومی و بومی در فولکلور ژاپن است. او از وقتی که یک کودک محسوب میشد دارای قدرت برتر و مافوق بشری بود و توسط عجوزه کوهستان در کوهی بنام کوه آشیگارا، که در ناحیهای کوهستانی قرار داشت، بزرگ شد. او با حیوانات آن کوهستان روابط دوستانهای برقرار کرد و بعدها ، پس از دستیابی به شوتندوجی، بلا و وحشت موجود در منطقه اطراف کوه اوئی، او تبدیل به یکی از پیروان وفادار میناموتو نو یوری میتسو گردید و نام جدید ساکاتا کینتوکی(坂田 公 时؟) گرفت. او چهرهای محبوب در درام نُه (noh) و کابوکی محسوب میشود، و سفارشی موجود است که [به خانوادههای پسردار] توصیه میکند در روز پسران (روز بچهها)، یک عروسک کینتارو را برپا دارند، با این امید که پسران آنها نیز، به همان اندازهٔ کینتارو شجاع و قوی شوند. کینتارو در ظهور خویش به صورت یک انسان یا یک مرد واقعی، ساکاتا کینتوکی نام دارد، که در طول دوره هیان میزیست و احتمالا اهل جایی بود که هم اکنون شهرستان مینامی – آشیگارا نامیده میشود. او به عنوان ملازم یا نوکر، برای سامورایی میناموتو نو یورمیتسو خدمت کرد و تمامی توانمندیهایی که برای یک مبارز ضروری شناخته میشود را به خوبی کسب نمود و به عنوان یک مبارز تمام عیار شناخته شد. همانطور که در مورد زندگی بسیاری از افراد که بیشتر از عمرشان زیستهاند، معمول است، افسانههای مربوط به کینتارو نیز، با گذشت زمان افزایش یافتهاست. کینتارو، پسر زرین، در اساطیر ژاپن دارای قدرتی فوق طبیعی تلقی میشود. وی در برخی روایات یکی از چهار ملازم یوری میتسو معرفی شدهاست. میگویند که وی از کودکی درختان عظیم را از جا میکند. در موزه ویکتوریا و آلبرت، نقاشی از شون یئی، تصویر کینتارو پسر زرین را نشان میدهد که با کندن درختی از ریشه، غول عنکبوت را هلاک کردهاست. کینتارو به مهابت و داشتن نیروی بدنی بسیار و وفادار بودن شهرت دارد. میگویند که مادر کینتارو از ارواح کوهستان بود و یاما-اوبا نام داشت. همچنین در افسانههایی دیگر گفته میشود که پدر کینتارو از جنگاوران مغضوب دربار و مادر او زنی میرا [=میرنده، فانی] بود که زندگانی خود را وقف خدمت به شوهر خویش کرد. کینتارو بعد از مرگ پدر زاده شد و در عزلت کوهستان با مادر خویش و حیوانات وحشی بزرگ شد. گفته میشود که پوست بدن او طلایی رنگ بود و در خردسالی، کودکی بسیار زیبا و چندان قوی بود که میتوانست هر درختی را با یک دست ریشه کن کند. حریف کُشتی او از روزگار خردسالی، خرسی قوی پنجه بود. کینتارو مزید بر داشتن نیروئی شگفت انگیز، بسیار فرزانه و مورداطمینان نیز بود و این ویژگی قابل اطمینان بودن او، چنان بود که حتی حیوانات وحشی نیز به او اعتماد میکردند. میگویند که کینتارو هیچ حیوانی را نکُشت و از حیوانات نکتههای بسیار آموخت. پس از اینکه امپراتور، کینتارو را شناخت و از نیروی بدنی او آگاهی یافت، کینتارو را به دربار فراخواندند و بدین ترتیب او در کیوتو در شمار ملازمان یوری میستو [یوری میتسو؟] که یکی از قهرمانان و رهبران اولیهٔ میناموتو بود، درآمد. بدینسان کینتارو سرانجام در کیونو نام پدر خویش را زنده ساخت و در شمار قهرمانان بزرگ ژاپن درآمد.
دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:كينتارو پسر زرين در اساطير ژاپن اسطوره و افسانه های باستان, :: 15:24 :: نويسنده : آتش کهن ترین بنایی که در پرده ای از ابهام پوشیده شده و هنوز باقی مانده است ، با کلیه پیشرفتهای علمی و تکنولوژی در دنیای امروز، باز هم اعصار مجهول تاریخ از نظرها به دور مانده است . هنور حتی انسان نمی تواند به دقت قدیم و آثار قدیمی ،سنگهای ساختمانی را با همان ظرافت بسازد . هنوز استادان از روی هم چیدن سنگهایی به قطعات هفتاد تن مشابه آنچه که با دقت و وسواس عظیم در بنای هرم بزرگ به کاررفته است ، عاجزند . هنوز محاسبات ریاضی ما در اندازه گیری ابعاد زمین و حرکت سیاره ها از دقت و صحت محاسبات انجام شده در زمان بنای هرم بزرگ برخوردار نیست . اینکه چرا هنوز در تهیه و تدارک وسایل اندازه گیری لنگان لنگان به دنبال انسانهای ماقبل تاریخ هستیم ، چگونه این تمدن درخشان ، هرمهای مصر ، در برهه ای از زمان درخشیده و سپس ناپدید شده است ، بر ما پوشیده می باشد . هنوز کاملأ مشخص نیست که آیا این قدرت علمی و هنری که انسان امروز تنها گوشه ای از آن را دریافته است ، از یک مغز فوق انسان و یا منبع فکری خارق العاده است . این امکان را هم مذهب و عرفان تایید می کند . امکان دیگر رسیدن این تمدن پیشرفته از خارج کره زمین به ساکنان زمین است و یا البته لزومأ نمی توان گفت که یکی از این نظریات درست است . با توجه به آنکه بشر امروز هنوز در تنگنای این تمدن سردرگم است و می اندیشد که این این امر یک مسئله خارق العاده و خاص می باشد و لذا سبب آن نیز خاص است ، در هر حال منبع و منشا این ظرافت هنری و علمی در ساختمان هرم بزرگ و اهرام مصر هرچه باشد ، این حقیقت به جای خود باقی است که این ساختمان از چنان نبوغ و مهارت شگرفی برخوردار است که در طول تاریخ انسان ها نظیر آن مشاهده نشده است و هر جسم یا ساختمان هرمی شکل که دقیقأ با ابعاد متناسب با هرم بزرگ مصر ساخته شود و در امتداد شمال و جنوب میدان مغناطیسی زمین قرار گیرد ، می تواند به پیرایش ، انعکاس و تمرکز میدان های انرژی منتهی شود . از آزمایش های متعددی که در درون اجسام هرمی شکل با ابعاد چند سانتی متر یا چند متر انجام شده ، این نتیجه حاصل گردیده است که نوع جسم یا ماده ای که در ساختمان این اهرام به کار می رود ، به هیچ وجه در ماهیت میدان های انرژی که در درون آن ها متمرکز می شود ، تاثیر ندارد . دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:اهرام ثلاثه مصروشگفتیها, :: 15:22 :: نويسنده : آتش موضوعات پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان
|
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|